هنر اسلامی
هنر نقاشى و پيكرتراشى روم باستان
حتی اگر كل واردات هنری و كپیهسازیهای رومیان از آثار اصیل یونانی را نادیده بینگاریم، باز شهرت رومیان به تقلیدكاری مبتنی خواهد ماند بر مقادیر هنگفتی از آثار كه مسلماً- یا دست كم محتملاً- اقتباسات یا نسخه بدلهایی از سرمشقهایی یونانی در دورههای مختلف بوده است. در آن زمان تقاضای رومیان برای انواع پیكرهها به حد افراط رسیده بود، زیرا از یك طرف شوق به عتیقهشناسی و از طرف دیگر ذوق به فراهم آوردن تزئیناتی نفیس و باشكوه در داخل خانه رواج یافته بود. بدین ترتیب در سایه حمایت و تشویق رومیان انواع بسیار از پیكرهها ساخته شد كه در واقع چیزی نبود جز انعكاسی ضعیف و بیرمق از آفریدههای یونانی؛ یعنی آثاری كه مفهوم و ارزش اصلی خود را از دست داده و صرفاً به صورت كارهایی پرداخت شده درآمده بودند. گاهی همین روش شامل پیكرههای مصری نیز میشد، كه به دنبال آن بازار پیكرهسازی به شیوه "مصری دروغین" رونق مییافت. اما از جانب دیگر جای تردید نیست كه برخی از انواع پیكرهسازی در روم باستانی خاصیتی كاملاً جدی و ارزنده داشت. این نوع پیكرهسازی خاص رومیان شامل چهرهسازی و نقش برجسته توصیفی میشد. چنانچه از نوشتههای رومی برمیآید، از آغاز دوره جمهوری روم رسم شده بود كه برای تجلیل از مقام رهبران بزرگ سیاسی و نظامی پیكر آنان را در معرض تماشای عمومی قرار دهند. این رسم ظاهراً تا اخر دوره امپراطوری یعنی هزار سال بعد دوام یافت. به احتمال كلی میتوان گفت رسم مزبور تقلیدی بوده است از عادت یونانیان به قرار دادن پیكرههای نذری از پهلوانان پیروز و دیگر شخصیتهای مهم در محوطه مقابل معابدی چون دلفی و المپ.
با این حال هنر دوران امپراطوری به تمثال سازی محدود نمیشد، امپراطوران همچنین شرح اقدامات بزرگ خویش را به یاری نقش برجستههای روایتی بر بدنه مذبحهای پر عظمت و طاقهای نصرت و ستونها جاودانه میساختند. برای نمونه میتوانیم به نقش برجستههای مذبح صلح،پارتنون، طاق نصرت تیتوس و ستون تراژان اشاره كنیم. مذبح صلح، طاق نصرت تیتوس و ستون تراژان آثاری با اهمیت خاصاند كه هنر امپراطوری روم را در اوج نیرومندی و عظمتش به ما عرضه میدارند.
نقاشی
تماشاگر امروزی طبعاً نقاشی را جالبترین و در عین حال ابهامانگیزترین نوع هنر در زمان قدرت امپراطوری روم مییابد- جالب از آن رو كه معرف تنها مجموعه وسیع از هنر تصویرسازی باستانی است كه پس از نقاشیهای دیواری اتروریا به وجود آمد و نیز بدان سبب كه چون به تازگی مكشوف شده است لطف چیزهای نایاب و نادیده را دارد و ابهام انگیز از آن جهت كه كه اطلاعات ما دربارهاش به مراتب كمتر از آن است كه در مورد هنرهای معماری و پیكرهسازی رومی به دست آوردهایم. دامنه آثار باقیمانده از هنر نقاشی رومی، به جز در پارهای موارد استثنائی، سخت محدود است و تقریباً مجموعه آن مشتمل است بر نقاشیهای دیواری كه از پمپئی و هركولانئوم و دیگر شهرهای مدفون در زیر آتشفشانی قله وزوو (سال 79 بم)، و نیز از مركز شهر رم و نواحی اطرافش به دست آمده است. تاریخ به وجود آمدن این آثار مدتی نزدیك به دو قرن را فرا میگیرد، یعنی از انتهای قرن اول قم تا اواخر قرن اول بم و آنچه پیشتر یا پس از آن دوره به وقوع پیوسته به طور عمده بر ما مبهم مانده است.
اورارتوها
از منابع آشوري ميتوان فهميد كشور اورارتو در يك منطقه كوهستاني در جنوب شرقي درياچه وان قرار داشته است.در اين منابع سلمانصر اول از لشكر كشي هاي خود بر عليه آنها گفته است كه مربوط به سالهاي 1270پ م است. از اين منابع ميتوان نتيجه گرفت در قرن 13پ م اورارتو كشور نبوده بلكه اجتماعي از 8 قوم متحد بوده است.اين اقوام به مرور قوت گرفتند تا اينكه در قرن 8 پ م توانستند كنترل مديترانه را به دست بگيرند. در همه عمر دولت اورارتو آشور يها با آنها مي جنگيدند و ظاهرا جنگ آنها بيشتر به خاطر داراييهاي اورارتوييان بوده است. پايان كار اورارتو را مي توان در سال 609پ م دانست كه شهر توشپا ي اورارتويي به دست مادها افتاد. سلطه مادها بر اورارتوييان عمر زيادي نداشت زيرا پايتخت مادها خيلي زود به تصرف پارسها درآمد و قوم ديگري كه ارامنه نام داشتند بر منطقه دولت اورارتو دست يافتند.خشيارشا در كنار درياچه وان كه مركز دولت اورارتو است سنگ نبشته اي دارد و از انجام عمليات ساختماني در آن محل خبر ميدهد. داريوش در شمارش سرزمينهاي تحت فرمان خود اورارتو را نام برده است ولي پس از آن ديگر نامي از اورارتو برده نشده است و به جاي آن نام ارمنستان آمده است.
از نظر نژادمردم اورارتو دنباله قوم هوريان شمال بين النرين بودند و زبان آنها با زبان ايبريان همانند است. شهرهاي اورارتو بسيار مستحكم با خانه هاي بزرگ بودند كه مردم بين النهرين از اينگونه شهر سازي اطلاع نداشتندو .ساختمانها سقفهاي شيرواني دو شيبه داشتند .در قرن هشت پيش از ميلاد فتوحات اورارتوييان به شمال غربي ايران رسي و پارسيان تحت سلطه آنان قرار گرفتند. پس از آنكه پارسها به مناطق بختياري تا شوشتر مهاجرت كردند بسياري از تجربه هاي اورارتويي را نيز با خود بردند-مانند سقف مقبره كورش- . ايشپوايني و منوا دو شاه اورارتويي مرزهاي اين كشور را بسيار گسترش دادند. آنها همچنين به آباد كردن نواحي تسخير شده پرداختند. سيستم آبياري آنها با قنات بسيار چشم گير است .
منبع : تمدن اورارتو بوريس پيوتروفسكي
تاق پیروزی تاق نصرت یا خوازه تاق یا سازهای چوبی یا فلزی است که برای سرداران و پادشاهان پیروز هنگام بازآمدن از سفر یا جنگ آذینبندی کنند.
همچنین به هنگام بازدید شاهان و بزرگان از منطقهای گاه در جایگاه ورود آنها تاق پیروزی بسته میشود. این کار را در قدیم خوازهبستن نیز میگفتند.
در برخی کشورها به یادبود شاه یا رویدادی بزرگ گاه تاق پیروزیهای برپا میکنند مانند تاق پیروزی تیتوس در رم ایتالیا و تاق پیروزی پاریس.
منابع : لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ تاق پیروزی.
آپولون
آپولو (به یونانی: Ἀπόλλων یا Ἀπέλλων)، خدای روشنایی (خورشید)، موسیقی، کمانداری (اما نه برای جنگ یا شکار)، پزشکی، هنرها و پیشگویی در اسطورههای یونان و رومی است. آپولون فرزند زئوس و لتو و برادر دوقلوی آرتمیس بود. زادگاهش جزیرهٔ دلوس است. وی در معبد دلفی پرستش میشد و یونانیان باستان، پیشگوی آن را روشنبین میدانستند. از القاب او میتوان به لوکئوس، فویبوس و ناموئیس اشاره کرد.
آپولو اژدهایی به نام پیتون را کشت و در جای وی (دامنهٔ کوه هلیکون) با میوزها (دختران زئوس و تمیس، ایزدبانوان هنرهای نهگانه) که ملازمانش بودند مسکن گرفت. او چنگ را که اختراع هرمس بود، ساز مخصوص خود کرد و خدای موسیقی و آوازهای خوش گشت. او پدر آسکلپیوس (ایزد پزشکی) و محافظ شهر تروآ بود.
آپولو که همیشه هوادار زئوس نبود، در دسیسهای به سرکردگی هرا شرکت کرد و با پوزئیدون، زئوس را به زنجیر کشید، تنها برای آن که ببیند تتیس و بریارئوس او را آزاد میکنند. زئوس نیز برای تلافی، او و پوزئیدون را مأمور ساختن دیوارهای تروا کرد.
گرچه آپولو مجرد باقیماند، ولی زنهای فانی بسیاری را به ابتذال کشاند و عاشق و فاسق خود کرد، که عبارتند از: کورنه، مادر آریستایوس، کورونیس، مادر آسکلپیوس (که کفرش باعث مرگ او با تیر آرتمیس شد)، مانتو، مادر موپسوس پیشگو، آریا مادر میلتوس (او دروئوپه پری را اغوا کرد و عشق او به مارپسا بیپاسخ ماند، زیرا او ایداس، رقیبش را ترجیح میداد) و دافنه که با مغازله با وی اصرار میورزید ولی دافنه از وی میگریخت. سرانجام دافنه پذیرفت با وی همبستر شود ولی از او باردار نگردد. آپولو در ابتدا پذیرفت، اما وقتی که خواست با وی نزدیکی کند، دافنه از پدر خویش، خدای رودخانه، کمک طلبید و پدرش وی را به درخت غار تبدیل کرد.
آپولو همانند هرمس، گرایشهای همجنسگرایانه داشت و عاشق هاکینتوس، فرزند پیروس پادشاه مقدونیه و موز کلیو (الهه تاریخ) بود ولی این جوان را بعدها آپولون کشت و همچنین سیپاریسوس یکی از نوادگان هراکلس، به طوری که به عنوان نشانه عشق به او یک آهوی مقدس هدیه داد. گل هاکینت از خون وی به وجود آمدهاست .
اپولون در آثار هنری
در هنر، آپولون معمولاً به مانند یک فرد جوان خوشقیافه، همراه با چنگ و یا تیر و کمانش تصویر میشد. مجسمههای زیادی از آپولون وجود دارد که از مشهورترین آنها میتوان به تندیس او در سنگفرش واقع در غرب معبد زئوس در المپیا اشاره کرد که آپولون در حال اعلام پیروزی خود به نفع لاپیتها در مبارزه با قنطروس است.
منابع: دورانت، ویل. تاریخ تمدن، یونان باستان (جلد دوم). ترجمهٔ امیرحسین آریانپور و دیگران. سرویراستار، محمود مصاحب. چاپ ششم. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸. ISBN 964-445-001-9.
پارتنون (به یونانی: Παρθενώνας) معبد و نیایشگاهی باستانی در آکروپولیسآتن است که پریکلس آن را ۲۵۰۰ سال پیش بنا کرد. این معبد، جایگزین نیایشگاه قدیمیتری شد که به نابودی رفته بود. ساخت معبد جدید در سال ۴۴۷ پیش از میلاد آغاز شد و تا سال ۴۳۲ پیش از میلاد به درازا کشید. این پرستشگاه ویژه خدای آتنا میباشد.
۱۶۸۷ هنگامیکه در حدود ۲۰۰۰ سال از ساخت آن میگذشت یک گلوله توپ بی هدف به داخل پارتنون اصابت کرده و باعث میشود که مقداری از سقف آن فرو ریخته و آسیبهای جدی به ستونهای آن وارد آید. در ۱۸۸۰هم بدون موافقت یونان سنگ مرمرهای بسیار پرارزش آکروپولیس به موزه لندن انتقال داده شدند و چندی بعد به واسطه آلودگی هوا دچار فرسایش و خرابی شدند.
از نظر معماری، پارتنون به سبک دورستونی ساخته شدهاست.
پرستشگاه یکی از الهههای یونان به نام آتناست (الهه عقل و زیبایی زنانه) که در قرن ۵ قبل از میلاد توسط مردم آتن ساخته شده این معبد مهمترین بنای باقیمانده از یونان باستان است و غالباً به عنوان اوجی در پیشرفت دوره معماری دوریک شناخته میشود. مجسمههایی که در تزیین این بنا استفاده شده است یکی از مهمترین بخشهای هنر یونانی است و سمبلی از یونان باستان و دموکراسی آتنی است و یکی از بزرگترین مقبرههای فرهنگی دنیاست. معمارانی چون «کایمراتیس» و «ایکتینوس» در ساختمان آن نقش اصلی را داشتاند و در فاصلهٔ سالهای ۴۳۲ و ۴۴۸ پیش از میلاد ساخته شده است. بنا دور ستونی است در ایوان جنوبی معبد پارتنون برخلاف پرستشگاههای دیگری به جای ۶ ستون از ۸ ستون (سبک ۸ ستونی) و برای طول آن ۱۷ ستون در نظر گرفته شده است. طول و عرض آن ۳۱×۷۰ متر و ارتفاع آن ۱۳/۷۲ متر که ارتفاع هر ستون ۱۰/۴۳ متر است؛ و در این بنا دو شیوهٔ دوریک و ایونیک تلفیق شدهاند و در ایجاد نقوش در چهار گوشیهای تزینی و سنتوریهای معبد نهایت دقت را به کار بردهاند .
محتویات
نسبت طلائی
- یونانیان باستان در طراحی پارتنون، نسبت طلایی را عمداً رعایت نکردهاند . ساخت این معبد در ۴۳۸ پیش از میلاد، یعنی یک قرن پیش از نخستین اشارهٔ ثبت شده با این نسبت توسط اقلیدس، به پایان رسیدهاست.
تندیسهای بجایمانده
بسیاری از تندیسهای بجایمانده از معبد پارتنون در موزه بریتانیا و موزه آکروپولیس نگهداری میشوند .
منابع : Wikipedia contributors, «Parthenon,» Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Parthenon&oldid=114829577 (accessed March ۱۴، ۲۰۰۷).
معبد آرتمیس
معبد آرتمیس، یکی از عجایب هفتگانه جهان است. این بنا در سال ۵۵۰ قبل از میلاد در ترکیه کنونی ساخته شدهاست.[۱]
این معبد هماکنون در نزدیکی شهر سلجوق و بناهای تاریخی اِفِسوس قرار دارد.
معبد آرتمیس در شهر افسس در حدود ۵۰ کیلومتری شهر ازمیرترکیه قرار داشتهاست. این معبد به عنوان زیباترین بنای روی زمین شناخته میشدهاست و به همین دلیل در میان عجایب هفتگانه جا دارد.
هرچند که زیربنای باقیمانده از این معبد تاریخ ساخت آنرا قرن هفتم قبل از میلاد مشخص میکند. اما راه یافتن معبد آرتمیس در فهرست عجایب هفتگانه به حدود ۵۵۰ قبل از میلاد مربوط میشود. این بنا که به آن معبد بزرگ مرمرین گفته میشود، توسط قارون شاه لیدی به کرسیفون (Chersiphron) معمار یونانی سفارش داده شد. معبد با مجسمههای برنزی که توسط ماهرترین مجسمه سازان آن زمان ساخته شده بودند تزئین شده بود. هنرمندانی نظیر فیدیاس، پلیکلیتوس Ploycleitus، کرسیلاس (Kresilas) و فرادمون (Phradmon).
بازرگانان، جهانگردان، صنعتگران و پادشاهان از این محل مقدس دیدن میکردند و احترام خود را با آوردن هدایای مختلف ابراز مینمودند. تحقیقات اخیر باستانشناسی به یافتن تعدادی از این هدایا که شامل مجسمههای طلا و عاج آرتمیس، گوشوارهها، دستبندها و گردنبندهایی زیبا اثر صنعتگران دنیاهستند منجر شدهاست.
تاریخچه
در شب ۲۱ ژوئیه سال ۳۶۵ پیش از میلاد، مردی به نام هروستراتوس Herostratus برای جاودانه کردن نام خود در تاریخ، معبد را آتش زد و در واقع به هدف خود دست یافت. اسکندر مقدونی هم در همین شب متولد شد. بنا به گفته پلوتارک تاریخ نگار، درآن شب آرتمیس چنان درگیر مراقبت از زاده شدن اسکندر بود که نتوانست از معبد خود محافظت کند.
اسکندر پس از فتح آسیای کوچک اقدام به ساخت مجدد معبد کرد که تا بعد از مرگ وی در سال ۳۲۳ پیش از میلاد، همچنان در دست ساختمان بود. در قرن اول پس از میلاد، هنگامی که سنتپل برای تبلیغ مسیحیت به افسس سفر کرد، با شمار زیادی از پیروان آرتمیس روبهرو شد که به هیچ وجه قصد ترک ایزدبانوی خود را نداشتند. در سال ۲۶۲ میلادی معبد توسط قبیله گوت ازنو ویران شد. اهالی شهر سوگند خوردند تا آنرا مجدداً بنا کنند. در قرن چهارم میلادی، بیشتر اهالی افهسوس به مسیحیت گرویده بودند و معبد شکوه و جلال خود را از دست داده بود. اهالی افهسوس پس از آخرین تهاجم منجر به ویرانی معبد در سال ۴۰۱ میلادی، کم کم شهر را ترک کردند و این شهر متروک در اواخر سده ۱۹ میلادی کشف و کندوکاو شد. این اکتشاف زیربنای معبد را نمایان ساخت.
معماری معبد
این معبد با زیر بنای چهارگوش خود، برخلاف نمونههای دیگر از مرمر ساخته شده و یک ورودی زیبا و تزئینی به حیاط بزرگ ساختمان داشتهاست. پلکان مرمری طبقه همکف را به بالکنهای بلند و عظیمی متصل میکردند که کف آن در حدود ۸ متر در ۱۳۰ متر بودهاست. ۱۲۷ ستون در این بنا به کار رفته که ارتفاع آنها ۲۰ متر و با سرستونهای ایونی و کنارههای کنده کاری شده بودهاست. گچکاری این بنا به شکل دورجستونی است. ستونها در ردیفهای منظم در کل محوطه به جز منطقه مرکزی - که محل قرارگیری خانه الهه بود - قرار گرفته بودند.
این معبد تعداد فراوانی از آثار هنری را درخود جا داده بود. از جمله ۴ مجسمه برنزی باستانی از قبیله آمازون که توسط بهترین هنرمندان دوران ساخته شده بودند. هنگامی که سنت پل به دیدن شهر آمده بود، معبد با ستونهای طلایی و مجسمههای کوچک نقرهای و نقاشیهای متعدد تزئین شده بود. هیچ شاهدی مبنی بر وجود مجسمه آرتمیس در مرکز معبد وجود ندارد اما دلیلی هم برای وجود نداشتن آن در دست نیست.
منابع : ↑ معبد آرتمیس در سایت آفتاب
معماری یونان در دوره ی هلنی
● معماری:
● معبد آپولون:
● معبد زئوس:
احتمالاً بناهای مذبحی با این عظمت یادگار سنت معماری ایونیایی از دوره ای کهن بوده است. اما مذبح پرگاموم از جهت وسعت و شکوه به سطح زمین متصل می شود. اما مذبح پرگاموم از جهت وسعت و شکوه بر همه آنها برتری دارد و نیز تنها مذبحی است که بقایآی عمده ای از آن بر جا مانده است. برجسته ترین خصوصیت آن کتیبه بزرگی است منقوش بر دیواره صفه که ۱۲۰ متر درازی و ۲ متر بلندی دارد.
این نقشها چنان برجسته تراشیده شده اند که تقریباً به کلی جدا از زمینه می ماند.
● تئاتر نمونه ی دیگری از طراحی ماهرانه فضای رو باز یونانی است این بنا با اینکه در دوره ی هلنی ساخته شده به سبک کلاسیک است. به این دلیل در اینجا نام آن را ذکر نمودیم که تمام واحدهای کار کردی و ترتیب ظاهری تئاترهای بعدی را داراست.
ردیفهای متحدالمرکز نشستنگاههای نسبتاً بیشتر از نیم دایره ی تماشاگران در سراشیب یک تپه ساخته شده بود و قطر دایره ی بیرونی اش تقریباً ۱۲۰ متر است راه پله ها یا راهروی میان پله ها به صورت چندین شعاع از مرکز دایره که محل ارکستر یا اجرای نمایش بود تا محیط دایره کشیده شده اند. و نشستنگاههای سنگی را که با یک راهروی پهن به دو بخش بالایی و پائینی تقسیم شده اند از هم جدا می سازند. محل ارکستر پیش صحنه و صحنه، طوری طراحی شده اند که بیشترین درجه سهولت ممکن برای دیدن اجرای نمایشها و آماده شدن بازیگران فراهم آید.
انطباق اندیشمندانه ی فضا بر نیازهای انسان، نه همچون روزگار باستان که برای ستایش از خدایان و ارضای هوسهای شاهان بود، بلکه بخشی از سنت انسان دوستی یونان است. هلنی ها بر دامنه تصور خویش از طراحی معمارانه افزودند تا شهرهای بزرگ را نیز مانند آنها بسازند.
نقشه های منظم خیابانهای شبکه مانند که به دوره کهن در تاریخ یونان مربوط می شوند و شهرهای مهمی مانند پرگاموم در آسیای صغیر اسکندریه در مصر و انطاکیه در سوریه ساخته شدند. در همین دوره بود که می توان از خانه سازی سخن گفت نمونه خانه ای در شهر «پرینه» که با دیوار محصور می شد و آن را از فضای خیابان و کوچه جدا می کرد، کشف شده است.
http://v۳k۲.blogfa.com/
معماری آرکائیک معماری دوره کهن یونان :
هنر معماری یونانی در طول تاریخ فراز و نشیب های بسیاری داشته است . در دوران کهن معماری هندسی که از معماری آرکائیک قدیمی تر بود جای خود را به این معماری داد این مرحله مرحله گذرایی بود و پس از آن عناصر تازه ای از هنر با هنر اصیل یونانی پیوند خورد و شیوه جدیدی پدید آورد که پیشرفت هنر یونان شد و این دوره را دوره کهن نامگذرای کرده اند که از اواخر قرن هقتم قبل از میلاد آغاز شد و تاشروع جنگ ایران و یونان در زمان خشایارشاه هخامنشی (480 قبل از میلاد )ادامه داشت پیامد روابط جدید با شرق ظهور جانوران و هیولاهای متعلق به شرق در سطح ظروف یونانی بود پیکره های مفرغی مرد و زنی یونانی یونانی که در سال 680 ق.م ساخته شده اند سر آغاز دوره کهن است جامه های بلند و مجلل این پیکره ها دلیلی بر ساخته شدن آنها برای دولت ثروتمند یونانی است که سلیقه و علاقه شرقی خودرا با تزئینات گرانبها و باشکوه در ظروف و حتی تزئینات ساختمان ها یشان نشان می داد. بخش عظیمی از پیکره تراشی این دوره تزیین ساختمان معابد است که به صورت نقش برجسته استفاده می شده است.
یکی از روش های زیبای معماری در دوره کهن آرکائیک شیوه هنری یونیک بود شیوه هنری یونیک ظرافت خاصی داشت و در آتن بسیار رایج بود آثار معماری این دوره با استفاده از قطعه سنگ های تراشیده شده و بدون ملات ساخته شده اند در این دوره معابد کوچک وساده بودند و کمکم فرم اصلی خود را یافتند از قدیمی ترین معابد این دوره می توان از از معبد هرا یاد کرد که در سال 600ق .م ساخته شده است.
معبد آپولو در شهر کورینت یکی از معابد قدیمی یونان است که هنوز بعضی از ستون های آن به جا مانده است این معبد به شیوه آرکائیک و در قرن ششم قبل از میلاد ساخته شده است در این بنا ارتفاع ستونها کوتاه است گنج خانه سیفونسی ها یکی از بناهای دوره کهن است که به شیوه ایونیک در سال 530 ق.م ساخته شده است این بنا که در شهر دلفی قرار دارد با آن که این بنا هیچگونه ستون ایونیک ندارد و سقف را ستون و پیکره ها حمل و نگهداری می کنند جزء سبک ایونیک محسوب می شود از ویژگی های متمایز کننده دیگر آن کتیبه پیوسته ای است که بر دیواری ورودی آن حک شده است.
اما شاهکار این نوع معماری معبد آرتمیس در شهر افسوس واقع در آسیای صغیر است که درسال 560 تا550 ق.م ساخت شد این معبد به شیوه ایونیک ساخته شده است چهاگوش آن به نقش برجسته هایی از جنگجویان نیزه بدست مزین شده است در بخش داخلی معبد الهه آرتمیس با سپری در دست نقش شده است این معبد باشکوه که امروزه چیز زیادی از آن به جانمانده است جزء عجایب هفتگانه محسوب می شود.
نوشته شده توسط سمیرامعتمد جهرمی (کارشناسی ارشد تاریخ ابران باستان)
هنر در یونان باستان
هنر یونان باستان بنیاد سنت هنری اروپای غربی را شکل میدهد. گرچه دیوار نگارههای یونانی از بین رفتهاند اما ویژگیهای گرافیکی هنر یونان را میتوان با نگاهی به طرح گلدان سرامیک آنها درک کرد.
جوامع کوچکی چون آتن، کورنت و اسپارت با افزایش جممعیت به دولت شهرها تبدیل شدند. این اقوام یونانی همانند فینیقیها، دریانوردان و تجاری کار آزموده بودند و در اندک زمانی مستعمرات خود را در سراسر دریای مدیترانه و دریای سیاه بنا نهادند. این اقوام یونانی هیچگاه ملتی واحد نشدند و به صورت ائتلاف ضعیفی از دولت شهرهای کاملاً مستقل باقی ماندند. فرهنگ و زبان مشترکشان تنها عامل وحدت بخش آنان بود.
یونانیها زبان نوشتاری خود را در حوزههایی فراتر از تجارت نیز به کار گرفتند. آنان نخستین مجموعهای درخشان از نوشتهها را در زمینه فلسفه، پزشکی، علم، قانون، تاریخ و ادبیات به تمدن غرب ارزانی داشتند.
از جمله این آثار میتوان به حماسههای ایلیاد و ادیسههومر، نوشتههای فلسفی سقراط، افلاطون و ارسطو، تراژدیهای سوفوکل، اوریپیدس و آشیل، کمدیهای آریستوفان و مناندروس و اشعار ساپفو و پینداروس اشاره کرد.
دورهها
نقاشی گلدانهای یونانی را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد:
- دوره نخست
دوره طرحهای هندسی از ۱۰۰۰ تا ۷۲۵ پیش از میلاد است. در این دوره برای نقش مایههای طراحی از الگوهای سادهٔ هندسی بهره میگرفتند.
دوره شرق گرایی از ۷۲۵ پیش از میلاد تا ۵۵۰ پیش از میلاد است که تاثیر نقش مایههای خاورمیانه، نظیر گلها، نخلهای زینتی و جانوران منقوش بر نشانهای خانوادگی را نشان میدهد.
دوره پیکرهای سیاه رنگ از ۵۵۰ تا ۵۳۰ پیش از میلاد که شاهد ظهور آتن به منزلهٔ مرکز تولید و صدور گلدانهایی هستیم که بر سطوح قرمز طبیعی آنها، پیکرهایی سیاه رنگ انسان نقاشی میشد.
یا دوره پیکرههای سرخ رنگ که از ۵۳۰ تا ۴۷۵ پیش از میلاد دوام یافت و در طول آن و برای جلب توجه بیشتر به جزئیات، این فرایند معکوس شد و این بار پیکرهای سرخ رنگ بر زمینه سیاه رنگ نقاشی شد.
گرچه گلدان سازی تا بعد از سال ۴۷۵ پیش از میلاد ادامه یافت، اما دوره نقاشی گلدانی با نقش پیکرهای رخ و سیاه به سر رسید.
با مطالعهٔ طرح گلدانها و نیز موزائیکهای کف ساختمانها و دیوارنگارهای رومی بازیابی شده از شهر سوختهٔ پومپئی، میتوان تصوری از نقاشیهای از دست رفتهٔ یونان به دستآورد.
میدانیم یونانیها استاد کالبد شناسی و عمق بخشیدن به اجزای تصویر بودهاند، اما به دلایل نامشخص هیچگاه اصول زیربنای پرسپکتیو (عمق نمایی علمی) را درک نکردند.
منابع : پل استوور وینگرت. تاریخ تحلیلی هنر جهان. ترجمهٔ محمد هوشمند ویژه. بهجت، ۱۲ اردیبهشت، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۶۷۱-۶۹-۰.
- دیویس. تاریخ هنر. ج. شومیز. ترجمهٔ فرزان سجودی. ذهن آویز فرهنگسرای میردشتی، ۱ فروردین ۱۳۹۰.
- جیمز کرایگ و بروس برتون. سی قرن طراحی گرافیک.
تمدّن آسیای صغیر در دورهی باستانی
وضع جغرافیائی:
هیتیها:
نخستین قومی که به شهادت تاریخ در این سرزمین ساکن شد، قوم لووی (1) است که معلوم نیست از چه نژادی بوده و از زبان آنها نیز که یکی از زبانهای آزیانی (2) بوده اطلاع زیادی در دست نمیباشد. در حدود دو هزار سال پیش از میلاد هیتیها که از دو عنصر تشکیل یافته بودند در این سرزمین اقامت گزیدند. یکی از آنها آزیانی و دومی هند و اروپائی بود که بزودی عنصر آزیانی را به اطاعت خویش واداشت. این دو عنصر که به دو زبان مختلف تکلّم میکردند دو خط متفاوت داشتند. خط یکی از آنها خط میخی بود که از بابلی تقلید شده و دیگری به خطی ملّی مینوشت که هیروگلیفی بوده و چندی پیش دانشمندان به خواندن آن توفیق یافتند. هیتیها که مردمی جنگجو و دلیر بودند دولتی تشکیل داده شهر هاتوسا را به پایتختی انتخاب کردند و پس از حملاتی به اقوام مجاور، دست به غارت و یغمای نواحی دوردست زده تا بابل پیش رفتند. منتهی ورود اقوام تازهی دیگر که دولتی به نام میتانی (3) تشکیل دادند تا چند قرن مانع پیشرفت آنها شد. در حدود سال 1390 پادشاه هیتی موسوم به سوبیلولیوما (4) میتانیها را شکست داده وارد سرزمین سوریه شد و به رقابت با مصر برخاست. جانشینان وی نیز همین سیاست را دنبال کردند و با آشوریها، مصریها، آکئیها و اقوام ساکن سوریه جنگیدند و قدرت خود را بر قسمت بزرگی از آسیای صغیر و شمال سوریه تحمیل کردند. امپراتوری آنها شامل دولتهائی میشد که یا مستقیماً در اطاعت پادشاه هیتی بودند یا آنکه به وسیلهی شاهزادگان هیتی یا به دست امرای بیگانه و خراجگزار اداره میشدند. قدرت هیتیها در قرون چهاردهم و سیزدهم به حدّ کمال رسید. با آنکه مدّت کوتاهی از کشف تمدن هیتی میگذرد، میتوان گفت که اهمیت آن کمتر از تمدن مصر و ببن النهرین و اژه نبوده است. با مطالعهی مجموعه قوانینی که از این قوم به دست آمده میتوان به آداب و اخلاق و وضع قضاوت در میان آنها پی برد. مالکیت زمین موروثی و مالک زمین مجبور به انجام خدمات و وظایفی نظامی بود. در حقوق جزا، اصل مصالحه و توافق رعایت میشد یعنی اگر شخصی مرتکب قتل یا جرح شده بود میتوانست با پرداخت مبلغی از مجازات معاف گردد. دربارهی امور بازرگانی نیز مواد مهمی در قانون پیش بینی شده بود. برای خرید کالاها، همان طور که در سایر کشورهای آسیائی معمول بود، به وسیلهی شمش نقره یا مس معامله میکردند و آهن نیز کمیاب بود. پرستش خدایان متعدد در این امپراتوری رواج داشت و نام بسیاری از خدایان و تفصیلاتی شامل مراسم مذهبی، جشنها، تفأل، (پیشگوئی آینده از روی پرواز پرندگان و امعاء و احشای قربانیها) معمول بود. در هنر آنها بدعت و ابتکاری دیده نمیشود. در معماری و حجاری نفوذ هنر مصری به چشم میخورد (ساختمان قصرهای ستون دار و کتیبههای منقوش) و در نجوم و پزشکی و ادبیات تأثیر بابلیها مشهود است. امپراتوری هیتی در حدود سال 1200 ناگهان رو به زوال رفت و این پیش آمد بدون تردید نتیجهی هجوم اقوام فریژی که از تراس آمده بودند، میباشد. اقوام مزبور تمام نواحی مرکزی آسیای کوچک را به تصرف درآوردند، با این حال چند دولت کوچک از هیتیها که در سوریه تشکیل یافته بودند تا قرن هشتم پیش از میلاد به حکومت ادامه دادند.دولت لیدی:
منشأ و سابقهی این دولت بدرستی معلوم نیست. دولت لیدی تا قرن یازدهم به دست شاهزادگان هیتی اداره میشد و در این تاریخ از قید تسلّط بیگانگان آزاد شده، به اطاعت سلسلهای از زمامداران ملّی به نام مرمناد (5) درآمد. نخستین پادشاه این سلسله ژیژس (6) از راه توسعهی تجارت، ثروت مملکت خویش را افزایش داد. کشور لیدی در زمان جانشینان او از جانب مشرق توسعه یافت و با مادها همسایه شد و بر اثر جنگی که پیش آ مد رود هالیس سرحد میان این دو دولت شناخته شد. آخرین پادشاه آن کرزوس میباشد، وی از راه تجارت با شهرهای یونانی سواحل آسیای صغیر و همچنین به علّت معادن طلای پاکتول (7) ثروت هنگفتی به دست آورد و دربار مجلل و پرشکوهی در سارد پایتخت خود تشکیل داد و از فلاسفه و شعرا در این شهر پذیرائی میکرد. ظاهراً سکه در لیدی اختراع شد. پیش از این داد و ستدها و معاملات بازرگانی از راه مبادلهی کالا یا تحویل شمش که وزنهای مختلفی داشت انجام میگرفت ولی استفاده از سکه تجارت و مبادلات را آسان کرد. دولت لیدی با آنکه قدرت و ثروت فراوان داشت ولی نتوانست در برابر پارسها پایداری کند و در سال 546 از بین رفت.منبع مقاله: لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم
دوره شانگ
دوره شانگ
فرهنگ شانگ و لونگ شان به هم پیوسته و در قلمرو لونگ شان است كه دودمان شانگ پدیدار میشود. اسناد به دست آمده از چینههای متواتر حفاری هونان از پیوند كامل دوره یانگ شائو، لونگ شان و شانگ سخن میگوید. اگر چه توالی تاریخی دودمان شانگ هنوز كاملا روشن نیست اما برخی اسناد گویای ایجاد این دودمان به وسیله تانگ (٧) در ١٧٧٦ پیش از میلاد مسیح و انتخاب ان – یانگ در ١٣٨٤ ق. م برای مقر فرماندهی است. این دودمان احتمالا در تاریخ ١١١١ تا ١٠٢٧ ق. م قدرت را به دودمان جو وا میگذارد. دوره شانگ تحول دوره لونگ شان و زمان تسلط روستاهای دارای استحكامات نظامی بر روستاهای دیگر، و تمركز قدرت و پیدائی دودمان شانگ است. تفاوت اساسی دوره شانگ با دوره پیشین در سه نشانه نمایان میشود كه به ترتیب عبارتند از: رواج نگارش و نوشتن تصویری، تكامل هنر ساختن اشیاء مفرغی، و ساختن ارابه و گردونههائی كه با اسب حمل میشود. با وجود اسناد محدود مربوط به ٦٥٠ یا ٧٥٠ ق. م تا پیش از استقرار حكومت در ان – یانگ اطلاع دقیقی از فن نگارش در دوره لونگ شان در دست نیست و اطلاعات مربوط به كیفیت فن نگارش از ان – یانگ نیز تقریباً محدود و منحصر به استخوان نوشتهها و استخوانهای پیش گوئی است و شامل نمونههای تصویری كهنی است كه كاربردی سنتی داشته و از تاریخ کهنتر فن نگارش سخن میگوید. آثار مفرغی یافته شده غالباً به دوره پیش از اختصاص ان – یانگ به مقر فرماندهی تعلق دارند و از رواج این هنر به صورت محدود در دوره پیش از فرمانروائی شانگ سخن میگوید. آثار به دست آمده تا به حال، معدود است و اگر چه زمان مفرغ سازی در خاورمیانه به زمانی دورتر میرسد اما سندی كه حاكی از راه یافتن فن ذوب فلزات از غرب به چین باشد در دست نیست و كیفیت و ویژگی شكل چهره و نقشهای مفرغ چینی آن را از دیگرگونههای باستانی متمایز میسازد، و اگر ذوب فلز را چینیان از مردمان دیگر آموخته باشند، پیشرفت آن بومی و حاكی از برتری فرهنگ شانگ نسبت به دورههای پیشین است. بقایای استخوانهای به دست آمده از لونگ شان از كاربرد اسب در معیاری وسیع برای حمل ارابه در دوره شانگ سخن میگوید و اسناد دیگر نیز این نظر را تایید میکند. محدوده فرمانروائی دودمان شانگ در شمال و غرب هونان، جنوب هوبئی (٨) و غرب شاندونگ قرار داشت و به احتمال زیاد جنوب شرقی هونان نیز جزئی از این قلمرو بود. در دوره شانگ میانه احتمالاً با افزون شدن قدرت این دودمان شنسی، شانسی و انهوی (٩) بر این قلمرو افزوده شده است، اما با اسناد محدود به دست آمده از سیچوان و گیانگسی (١٠) نمیتوان دو منطقه اخیر را در محدوده قلمرو شانگ قرار داد، اگر چه بی شك از تمدن شانگ متاثر شدهاند.
شرح تصویر: پیشگویی و مشورت با خدایان از دوره شانگ مرسوم شد و پس از آن اشكال متنوعی به خود گرفت. استوانه زاین دونگ (١١) مورد كاربرد بیمارانی بود كه به معبد خدای تندرستی میرفتند و با تكان دادن استوانه نسخه درمان را كه تكه چوب كنده كاری شده بود دریافت میکردند و دارویی را كه روی آن نوشته شده بود برای درمان به كار میبستند. موزه طبابت و دارو. یافته شدن چند روستای پیوسته و چیزی شهرگونه با چند میدان از جمله یافتههایی است كه از كیفیت اسكان و مأواگزینی در اواخر دوره لونگشان سخن میگوید. شکلهای متنوع مسكن در دوره شانگ گویای پیدائی اشراف سالاری و تفاوت خانههای طبقات مختلف [در این نظام بردهداری] است. مشخصات كلی مساكن این دوره كه آن را از دوره قبل متمایز میسازد عبارتند از وجود محراب و مذبح خاص انجام مراسم آئینی، خانههای راست گوشه در ملتقای دیوارها، كف صاف و هموار اتاقها، ستونهای پایه سنگی و گاه تندیسهای بزرگ سنگی كه كار ستون را انجام میداد و گورهای اختصاصی خاص طبقات مختلف اجتماعی. گورها و مقابر دوره شانگ از دوره پیشین متمایز و در بسیاری از این گورها بقایای قربانی انسان، اسب و حتی گردونه به دست آمده است. مدارك دیگر متمایز كننده این دوره عبارتند از: استخوانهای پیشگوئی، آثار مراسم پیچیده قربانی كردن، سفالینهها و وسایل مفرغی خاص انجام مراسم آئینی، شكل تندیسهای مختلف، آرایهها و زیورآلات اسب، گردونههای تجملی و ساده، مهرههای مختلف، خرمهره و صدف كه گاه به نشانه تفاخر به كار میرفت، سفالینهها و ظروف فلزی متمایز از گونههای سنگی و سرامیك پیشین و داسهای سنگی كه از اواخر دوره لونگ شان ساخت آن معمول شد؛ بر این مجموعه كاربرد استخوان به اشكال مختلف و استفاده از صدف لاك پت در پیش گوئی ها را باید افزود. اسناد باستان شناسی به دست آمده از ان یانگ و جنگ – جو (١٢) برخی از ویژگیهای دوره شانگ را مشخص میکنند و دادههای به دست آمده از استخوانهای پیش گوئی و نوشتههای بازمانده از این روزگار نیز میتواند روشنگر باشد، زیرا تصاویر به دست آمده از حفاریها كاملاً پیوسته نیست و هنوز هم باید با احتیاط بدانها نزدیك شد، اما بی شك دیگر آثار پراكنده و کاوشهای آتی این اطلاعات را تكمیل خواهد كرد.استوپا
استوپا
هاراپا
تمدن هاراپا |
شهر هاراپا به فاصله 400 مایلی شمال شرقی˛ در سرزمین پنجاب و بر کرانه راوی یکی از شاخه های سند واقع بود. هر چند که بقایای باستانی آن در اواسط قرن نوزدهم توسط کارگران راه آهن شمال به منظور استفاده از مصالح و آجرهای باقی مانده آن غارت شد˛ اما طرح کلی قلعه قابل تشخیص بوده و آثار و شواهد کافی از شهر سفلی موجود می باشد که مشابهت آن را با موهنجودارو را تایید می کند. یک خاکریز یا باروی خشتی که عرض پایه آن 40 فوت بوده و نمایی از آجر پخته داشته˛ قلعه را محصور می نمود. در داخل این حصار ساختمانهای قلعه بر سکویی گلین قرار داشتند که متاسفانه در اثر تخریب بیش از حد˛ بازسازی طرح اولیه آن غیر ممکن است. ویلر می نویسد که خارج از قلعه و در منطقه ای به وسعت 300 یارد در حد فاصل قلعه و رودخانه در محلات کارگری که شبیه سربازخانه هستند˛ ردیفهای خانه های مدور آجرین˛ یک آسیاب چوبی قدیمی مخصوص کوبیدن غلات و 12 انبار مجهز به تاسیسات تهویه بر فراز سکویی آراسته شده بودند. مجموع زیر بنای انبارها˛ بیش از 9000 فوت مربع و تقریبا برابر با سطح زیربنای انبارهای موهنجودارو و قبل از توسعه آن بوده است. علی رغم فقدان اطلاعات دقیق از قلعه˛ طرح کلی شهر نشان دهنده کنترلی دیوانی بر ذخایر مواد غذایی می باشد. لوتال این شهر کوچک تمدن هاراپا یک مرکز تجاری مهم بوده که بر کرانه جنوب شرقی دلتای سند و در 450 مایلی موهنجودارو واقع بوده است. طرح لوتال تقریبا مربع شکل بوده و دارای یک محور اصلی شمالی- جنوبی است. یک حصار حصین و یک سکوی مسطح به ارتفاع 12 فوت که در جنوب شرقی آن واقع شده بود و تقریبا همان عملکرد قلعه در سایر شهرهای هاراپا را بر عهده داشت شهر را محصور می نموده˛ در کنار این سکو و تقریبا در تمامی طول دیوار شرقی به سوی شمال˛ یک فضای مربع شکل به ابعاد 40*239 یارد وجود دارد که بارانداز کشتی ها بوده است. باروهای آجرین 15 فوتی شهر˛ به خوبی محفوظ مانده است. الچین در کتاب "تولد تمدن هند" می نویسد "که در یک طرف این لنگرگاه یک آبراه به منظور کنترل جریان آب در طی جزر و مد و ته نشین کردن رسوبات کانال ها تعبیه شده بود". پایانی بر تمدن هاراپا ویلر در کتاب "تمدن های دره سند و ماراء آن" می نویسد که پس از آنکه تمدن هاراپا به دست اقوام بدوی و وحشی سفید پوست آریایی که حتی نمی دانستند با مراکز شهری دشت سند چه کنند˛ سقوط کرد. یک دوره طولانی اختلافات فرهنگی˛ که بی شباهت به اختلافات فرهنگی نخستین آن نبوده˛ به وجود آمد˛ اما این بار اختلافات از عناصر فرهنگی بیگانه و دورتری نیز نشات می گرفت. تازه واردین پس از مدتی تبدیل به کشاورزانی یکجانشین شدند و چنانکه آندره ولواهسن در کتاب "معماری زنده هندی" می نویسد "بتدریج دهکده های سران قبایل به شهرها بدل گشت و مراکز استانهای کوچک ایالتی را به وجود آوردند" اجداد سازندگان جدید شهری˛ تمدن شهری سند را به کلی از بین برده و حتی در افسانه های آن نیز نامی از این تمدن دیده نمی شود. به همین دلیل تحول تمدن ساده روستایی آنها به تمدن پیچیده تر شهری˛ بدون ارتباط و حتی یادی از شهرسازی ماهرانه پیشینیان تداوم یافت. یک جنبه بسیار مهم این تمدن جدید ایجاد پایه ای نظری و عملی بر اساس اصول کاملا مذهبی شهرسازی می باشد. پیروی از این اصول˛ مستلزم انتخاب و بکارگیری یک نقشه مناسب و از پیش تعیین شده به نام ماندالا می باشد. منبع: تاریخشکلشهرتاانقلابصنعتی (جیمزموریس) فرستنده: مهساخدری |
هنر و معماری هند
هنر و معماری هند (2)
در حدود اواسط هزاره ی دوم ق.م به خاطر مسائل طبیعی و ناسازگاری طبیعت، تمدن باستانی هند رو به زوال می رود. در همین اعصار شاهد کوچ اقوام آریایی به مناطق آسیای میانه هستیم و عده ای از آن ها به هند مهاجرت کرده و بعدها با به خدمت گرفتند «دراویدی ها» و تسلط بر آن ها تمدن باشکوهی را در این کشور تشکیل می دهند.
هنر هند در دوره ی آریایی
مجسمه سازی
آریایی ها در هنگام مهاجرت به هند اقوامی کوچ نشین و قبیله ای بودند، و به خاطر عدم تمرکز در نقطه ای ثابت هنر و معماری قابل توجهی نداشتند و اولین نمونه های به دست آمده از هنر آریایی مربوط به زمان ظهور بودا (566 تا 486 ق.م) است. در طی سده ی ششم ق.م دو دین بزرگ در هند پدید آمدند. یکی آیین بودایی که تأثیر عمیقی بر فرهنگ و هنر هند (در قرن 3 ق.م تا 7 م) گذاشت ودیگر برهمایی که هر چند نفوذی مثل بودا نداشت ولی تا امروز طرفدارانی را در هند دارد. اولین نشانه های تأثیر آیین بودا بر هنر را در دوران حکومت امپراطور «آشوکا» (232 - 273 ق.م) مشاهده می کنیم. از مهم ترین این آثار ستون های یادبود سنگی و حجاری هایی است که بی شباهت به حجاری های هخامنشیان نیست. یکی از آن ها سرستون «آشوکا» در شهر «سرنات» است که زیر نظر حجاران هخامنشی و به دست هنرمندان محلی ساخته شده است (مربوط به قرن سوم ق.مهمه ی شکل های کنده شده بر این ستون تمثیلی هستند مانند «چرخ» به تمثیل دور زندگی و مرگ و تولد دوباره، که البته معانی دیگری نیز دارد که در اینجا پیام آور پیام بودا درباره ی «چرخاندن چرخ قانون» است. نقش چهار شیر به تمثیل چهار ربع دایره و نقوش حیوانات که نشان گر بودا هستند.
تصویر بودا تا قرن ها به صورت نمادین اجرا می شد اما در پایان سده ی نخست میلادی هم زمان در «قندهار» (تصویر 7) و «ماتهورا» (تصویر 8) ناگهان او را با قیافه ای انسان گونه مجسم کردند. علت را باید تا حدودی در گسترش جنبش بودایی و ایجاد فرقه های مختلف در این آیین جستجو نمود که در طی سده های نخست میلادی دو فلسفه ی متضاد از بطن آن ها بیرون آمد و ماحصل تفکر مؤمنان متجددتر بوده که برای بودا شخصیتی خدایی قائل شدند و انبوهی از خدایان (بودیساتواها) را برایش در نظر گرفتند. پس از حمله ی اسکندر در سال 372 ق.م شاهد نفوذ هنر هلنیستی در فرهنگ و هنر هند هستیم که ماحصل آن ساخت مجسمه هایی از بودا به شیوه های غربی است.
هم زمان با این جنبش، روش های سنتی ساخت مجسمه که در «ماتهورا» مرسوم بود نیز انجام می شد که در نهایت در قرن سوم میلادی از تلفیق این دو شیوه، روش تازه ای برای ساخت مجسمه ها ایجاد شده که الگویی برای مجسمه سازان چینی قرار می گیرد.
ولی در قرن پنجم میلادی مجسمه ای از «سرنات» به دست آمده که دو خصوصیت ایده آلیسم و آرمانگرایی بودا و شهوت انگیزی و کیفیت جسمانی هندی را یک جا نشان می دهد. کیفیت آرمانی در چهره و کیفیت جسمانی در لباس تنگ مجسمه به طور کلی می توان پیکر سازی در هند را با تأثیرات بین النهرین، یونان و هنر بومی هند مورد بررسی قرار داد. آیین بودا با گذشت زمان از طریق مبادلات بازرگانی و مسیر جاده ی ابریشم به کشورهای شرق دور (چین - ژاپن و کره) منتقل شده و دور جدیدی از خلق آثار هنری با تأثیر از بودا در این کشورها آغاز می شود، که در جای خود از آنها صحبت خواهد شد. جدای از آثار بودایی، آثار زیادی در هند متعلق به آیین هندویی است. این آیین هم که از ادیان آریایی به شمار می رود به عنوان مهم ترین دین در هند هنوز رواج دارد.
در آیین هندویی سه ایزد چرخش نظام هستی را به عهده دارند (خدایان تثلیث هندی):
1- برهما: ایزد خالق کیهان، که آثار کم تری از این ایزد دیده می شود، چرا که نقش این خدا به عنوان خالق به اتمام رسیده است. و در اصل «معمار بازنشسته» است.
2- ویشنو: ایزد محافظ کائنات، مهم ترین خدا در پهنه ی فرهنگ هندویی - تجلی این خدا بارها به صورت انسان بر روی زمین جهت حفظ نظام هستی انجام شده است و آثار هنری نیز بیش تر به تجلیات مختلف زمینی این خدا اختصاص دارد
ادامه دارد...
منبع:راسخون
هنر بیزانس
هنر بیزانس
و اما روم غربی [شامل ایتالیا، قسمتهایی از انگلستان و فرانسه و اسپانیا، و شمال افریقا و سرزمینهای شرق دریای مدیترانه] در برابر حملات پیاپی گوتها و هونها تاب مقاومت نیاورد، و در سال 476 میلادی آخرین امپراتور روم غربی به دست سرکرده گوتها از مقام خود برکنار و امپراتوریش منقرض شد؛ و این تاریخ آغاز «قرون تیره» اروپا محسوب می شود.
ویژگیهای هنر بیزانسی - امپراتوری بیزانس در آغاز هنر مشخصی از آنِ خود نداشت. با گذشت مدت زمانی پس از تشکیل دولت روم شرقی، خصوصیات و عناصر هنری یونان و روم و مصر و ایران در هم آمیخت و هنری با هویت هنر بیزانسی، که نه یونانی بود و نه رومی و نه خاوری، به وجود آمد. این هنری بود رسمی و نیایشی، با وقار و دیگر جهانی، و
هنر بیزانسی هنری مسیحی بود که در دوران فرمانروایی قسطنطین از پرده خفا بیرون آمد و تا حدی جنبه رسمی یافت و در شهرهای عمده آن زمان چون میلان و اسکندریه و انطاکیه و فلسطین و بخصوص خود قسطنطنیه پایگاههایی به دست آورد. سده ششم میلادی شاهد نخستین «عصر طلایی» آن هنر شد، که ثمره بزرگش بنای/یا صوفیه بود [مقتبس از اصل یونانی «هاگیاسوفیا» به معنی «حکمت مقدس»]. این ساختمان شکوهمند در ابتدا کلیسایی بود [360 میلادی] و دوبار طعمه آتش شد، و در 537 به فرمان امپراتور یوستی - نیانوس در آن جایگاه بنایی پر تفصیل با گنبدی معظم برپا شد که با تعمیرات و تغییرات بعدی تاکنون برجا مانده است.
در قرون هشتم و نهم میلادی فرقه شمایل شکنان که تمثالهای جسمانی را مظهر و یادآور بت پرستی می شمردند، شمایل قدیسان را از پرستشگاهها طرد و انواع شمایل سازی [نقاشی دیواری، پیکرتراشی، نقش صورت با کاشی معرق یا موزاییک] را تکفیر کردند، که بر اثر آن نشو و نمای هنر دینی متوقف ماند، و عرصه برای رونق گرفتن هنر دنیوی و تزیینی باز شد. بار دیگر از اواسط سده نهم تا اواسط سده یازدهم [از 867 تا 1057] که فرمانروایی بیزانس به دست امپراتوران مقدونی افتاد، نه تنها امپراتوری روم شرقی به اوج قدرت خود رسید، بلکه «دومین عصر طلایی» هنر بیزانسی نیز در عرصه وجود آمد، که حاصل تمایل عمومی به سوی هنر باستانی یونان و وصف تصویری تشریفات رسمی و کوکبه امپراتوری، و بخصوص نفوذ افزاینده نگاره های اسلامی بود.
در فاصله دو قرن پایان حیات امپراتوری بیزانس، یعنی از 1260 تا 1453 میلادی «سومین عصر طلایی» هنر آن سامان نیز به ظهور رسید که تعدادی نقاشیهای دیواری برجا مانده نمایانگر آن است. نکته شایان توجه اینکه در همان زمان که نیروهای مادی بیزانس به نهایت درجه صعف رسیده بود، فرهنگ و معماری و هنر آن کشور به گستردن پرتو خود بر ونیز و ایتالیای جنوبی و سیسیل و بلغارستان و سربستان و روسیه ادامه می داد.
در عین حال که هنر بیزانسی اصالتاً هنری دینی بود، فلزکاری، زرگری، جواهرسازی، میناکاری، تذهیب، پارچه بافی و عاجکاری را نیز در دامان خود پرورش داد؛ همچنانکه نقاشیها و موزاییک کاریهای غیر دینی را زینت بخش کاخهای شاهی ساخت. لیکن این گونه آثار، که بیشترشان هم از میان رفته است، در برابر وفور مضامین انجیلی و مصایب زندگی مسیح و مریم عذرا، و همچنین تمثالها و شرح حالهای قدیسان که در هنرهای رسمی بیزانس متجلی شده، بکلی ناچیز است. در این چهارچوب دینی و خداشناسی، هنرمند بیزانسی خود را چون مقامی روحانی متعهد به تثبیت اصول و تبلیغ معارف و مقررات مسیحیت می دانست، و به هیچ رو در پی آزادی جویی و نوآوری نبود؛ بخصوص که در امپراتوری روم شرقی کلیسای ارتدوکسی رسمیت یافته و از مرکز مسیحیت روم جدا شده بود، و به همان سبب نیاز به تبلیغ بیشتر برای تأمین موقعیت و تحکیم مبانی خود داشت. نتیجه حاصل از سرسپردگی و ایثار هنرمندان بیزانسی یکی اینکه به طور عموم نام و امضایی از ایشان برجا نمانده است [به جز اندک موارد استثنایی]، زیرا هنرمند کار خود را وقف دین می کرد، و برای خویش فردیتی و شیوه ای و شهرتی قایل نبود.
حتّی در دوره های چیرگی هنر درباری و دنیوی، سجیه دینی هنر بیزانسی برجا ثابت می ماند، و اگر هنر به بزرگداشت شخصیت امپراتور می پرداخت، او را در مقام فرمانروایی خاورزمینی، که سایه ای خاکی از ذات ربانی شمرده می شد، مورد ستایش قرار می داد؛ به بیان دیگر از دیدگاه هنرمند بیزانسی تشریفات دربار و کاخ امپراتور، با آن نظم و حرمتی که داشت، در حقیقت چون مراسم دینی بود که در تجلیل فرزند خدا و نمایش شکوه ملکوت اجرا می شد.
از آنچه گذشت به طور خلاصه نتایج زیر به دست می آید: هنر بیزانسی اصالتاً هنری غیر دنیوی و غیر جسمانی و غیر واقعنما بود؛ از بازنمایی شباهت می گریخت و به نقشپردازی می گروید؛ از انسان خاکی و مضمون عادی دوری می جست،و در آرزوی دست یافتن به انسان برتر، به حقیقت مطلق و به ذات ربانی تلاش می کرد. هنرمند بیزانسی با نقشپردازی خود اشکال مشهود و صورتهای جسمانی را درهم می شکست، و یا تغییرشان می داد، تا اشکال و صورتهایی غیر این دنیایی و با مفاهیم رمزی و دینی به وجود آورد. هنر بیزانسی به هیچ وجه جنبه طبیعتگرایی و نوآوری و فردیت پرستی نداشت، بلکه هنری بود عمیقاً آیینی و رمزگرا، و مقید به ضوابط و مقرراتی پای برجا.
هنر بیزانسی ریشه در شرق داشت و سایه بر غرب گستراند.
هنر مسیحیت
هنر صدر مسیحیت
هنر مسیحیت آغازین
سبکی که مسیحیت پیشین می نامیم همان سبک رومی پسین یا سبک باستانی پسین است. آثار متعلق به دوره مسیحیت را فقط از روی موضوع و نه از روی سبک می تواناز آثار رومی تشخیص داد. آنچه در هنرهای تجسمی رخ می دهد گونه ای طبیعت زدایی از ناتورالیسم یونانی-رومی بود. شیوه های کهن گرایانه بار دیگر در این دوران ظاهر می شوند و شباهت آثار با آفریده های یونانی و رومی کمتر می شود.
دوره مسیحیت آغازین را اصولا به دوره تقسیم می کنند:
1- دوره پیگرد (تعقیب و گریز) : که برابر با تاسیسی نخستین اجتماعات مسیحی در سده های نخستین میلادی است.
2- دوره بازشناسی: از 325م ( یعنی تاریخ پذیرش دین مسیحیت توسط کنستانتین پادشاه روم) تا حدود 500 میلادی.
دوره پیگرد
این دوره شامل آن قسمت از تاریخ هنر مسیحیت ابتدایی است که پیروان دین مسیحی از ترس حکومت به صورت مخفیانه به تبلیغ وانجام مناسک مذهبی مسیحی می پرداختند . به همین دلیل هنر این دوره از زیبایی اشرافانه و یا استفاده از مواد و مصالح با کیفیت خالی است، چرا که هنرمندان این دوره از داشتن حامیان هنری بی نصیب بوده اند.
ارزشمندترین یادمانهای دوره پیگرد، ناپیداترین یادمانهای رم هستند که در زیر زمین قرار گرفته اند و به همین دلیل مقابر دخمه ای (کاتاکومب) نام گرفته اند. این مقابر شبکه ای گسترده از دالانها، تورفتگی ها و اتاقکهای زیرزمینی در زیر شهر رم است که به عنوان گورستانهای پنهانی برای دفن مردگان مسیحی و مکانی برای اجرای مناسک مذهبی ساخته می شده است.
مقابر دخمه ای از سد اهی دوم تا چهارم میلادی پیوسته مورد استفاده بوده اند. در سطح دیوارهای جانبی ای دالانها ، تورفتگی هایی به موزات محور دالان برای نگه داری از اجساد مردگان گشوده می شد که به آنها لوکولوس نام می نهادند.
بسیاری از کوبیکولومها را با نقاشی های دیواری به شیوه های باستانی تزئیین می کردند. این نقاشی ها که به صورت نقوش هندسی و داستانی است اصولا روایتگر داستانهای کتاب مقدس است. مشهورترین داستان که به تعداد زیادی در این نمازخانه ها کار شده است داستان یونس در دل ماهی است.
در برخی قسمتها نیز اتاقهای کوچکی به نام کوبیکولوم ساخته می شد که در واقع نمازخانه تدفینی بود و در آن مراسم و مناسک مذهبی انجام می گرفت. بسیاری از کوبیکولومها را با نقاشی های دیواری به شیوه های باستانی تزئیین می کردند. این نقاشی ها که به صورت نقوش هندسی و داستانی است اصولا روایتگر داستانهای کتاب مقدس است. مشهورترین داستان که به تعداد زیادی در این نمازخانه ها کار شده است داستان یونس در دل ماهی است.
سبک این نقاشی ها همان امپرسیونیسم شتابان و طرح گونه ای است که در نخستین نقاشی های رومی متعلق به آخرین دوره پمپئی ( شهری در ایتالیا) دیده میش ود. دلیل ایجاد نقاشی هایی به این شیوه از تاریکی دالانها، نبود تهویه هوا، و وجود بوی مردار ناشی از تجزیه اجساد دفن شده در دیوار نیز هست.
با انکه پاره ای از جشنها و مراسمدر مقابر دخمه ای برگزار می شد به احتمال زیاد عبادات منظم در خانه های خصوصی که به ترتیبی برای تبدیل شدن به خانه انجمنی یا تالارهای ستوندار ساده تغییراتی داده شده بود ، به جای آورده میشد. بقایای یکی از این خانه ها که مربوط به 311 میلادی است در زیر کلیسای جامع آکویلیا بدست آمده است.
دوره بازشناسی
وقتی مسیحیت به عنوان دین رسمی از جانب کنستانتین پذیرفته شد در سراسر امپراتوری رومی گسترش یافت و ناگهان ساختن بناهای مناسب برگزاری مراسم مذهبی و آداب نماز مسیحییت ضرورت پیدا کرد. کلیساهای اولیه از ترکیب و یا تبدیل خانه های دهلیزی سرگشاده رومی، نمازخانه های دخمه ای و باسیلیکاهای رومی بوجود آمد.
یکی از نخستین بناهای کلیساهای مسیحی در دوران بازشناسی کلیسای قدیمی سن پیترو در رم است که بنا به برخی روایات محل دفن پطرس حواری است.
طرح کلیساهای باسیلیکایی، مستطیل شکل است و این طرح سالیان طولانی مورد توجه دنیای مسیحی قرار گرفت. ولی مسیحیان با ایده گرفتن از خانه های رومی ، الگوی کلاسیک دیگری را نیز اقتباس کردند که ساختمان متراکم در قسمت مرکزی یا ساختمان گرد گنبددار یا چند ضلعی بود. بعدها معماران بیزانسی در شرق ابعاد عظیمی به این نقشه دادند.
از نمنه های کلیساهایی با قسمت مرکزی می توان به کلیسای سانتاکنستانتسا در رم مربوط به اواخر سده چهارم میلادی اشاره کرد .
موزاییک کاری
برای تزئین بناهای کلیسا و به منظور تبلیغ دین و آموزش تهذیب معتقدان ، دیوارهای کلیسا می بایست با سبک و نمایی آراسته می شد که این پیام را به موثرترین شکل ممکن به مردم برساند.
هنر موزاییک کاری که در دوران رومی بسیار متداول بود بدین منظور برگزیده شدند و به جزئی محسوس و بادوام از دیوار کلیساها تبدیل شدند.
وقتی مسیحیت به عنوان دین رسمی از جانب کنستانتین پذیرفته شد در سراسر امپراتوری رومی گسترش یافت و ناگهان ساختن بناهای مناسب برگزاری مراسم مذهبی و آداب نماز مسیحییت ضرورت پیدا کرد. کلیساهای اولیه از ترکیب و یا تبدیل خانه های دهلیزی سرگشاده رومی، نمازخانه های دخمه ای و باسیلیکاهای رومی بوجود امد.
این موزاییک ها برای دیده شدن از فاصله ای قابل تجه طراحی شده اند. برای موزاییک ها از انواع سنگهای رنگی استفاده شده است. شاید مشهورترین موزاییک کاری در دوران بازشناسی در سده های اولیه را بتوان در کلیسای سن پیترو بدست آورد که در آن حضرت مسیح در هیات آپولون ( خدای خورشید رومی) دیده می شود که سوار بر گدونه آفتاب و توسط اسبهای گردونه در آسمانها می تازد.
شیوه تصاویر اجرا شده نوعی ناتورالیسم کهن رومی است که با هنر نمادپردازی نوین در هم آمیخته است
نسخ تذهیب کاری شده
از دیگر هنرهای ایجاد شده در دوران بازشناسی، می توان به هنر کتابت و تذیب کتاب مقدس اشاره کرد . این هنر که تحت حمایت کنستانتین شکوفا شد باعث بوجود آمدن کتابخانه در کلیساها گشت و اصولا راهبان مسیحی هنرمدنان این نسخ مذهبی محسوب می شدند. از آثار این دوران می توان به مینیاتوری از نسخه ویرژیل موزه واتیکان اشاره کرد.
منبع: هنر در گذر زمان/ هلن گاردنر/ انتشارات آگاه
تاریخ هنر جانسن/ دکتر فرزان سجودی/ فرهنگسرای میردشتی
مجسمه وسپاسیانوس
دهمین امپراتور امپراتوری روم-دومین امپراتور سلسله فلاویان | |
مجسمه امپراتور تیتوس فلاویوس - در فرانسه | |
دوران | ۲۴ ژوئیه ۷۹ - ۱۳ سپتامبر ۸۱ |
---|---|
نام کامل | تیتوس فلاویوس سابینوس وسپاسیانوس |
زادروز | ۳۰ دسامبر ۳۹ |
زادگاه | رم |
مرگ | ۱۳ سپتامبر ۸۱ (۴۱ سال) |
محل مرگ | رم |
آرامگاه | رم |
پیش از | دومیتیان |
پس از | وسپاسیان |
دودمان | فلاویان |
تیتوس فلاویوس سابینوس وسپاسیانوس (به لاتین: Titus Flavius Sabinus Vespasianus) (زاده ۳۰ دسامبر۳۹ – مرگ ۱۳ سپتامبر۸۱) امپراتورروم بود.از مهمترین دستاوردهای نظامی وی قبل از رسیدن به مقام امپراتوری، شکست دادن شورشیان یهودی و بازگرداندن آرامش و اقتدار روم در سرزمین فلسطین بود. به پاس این پیروزی طاق تیتوس را در شهر رم به افتخار وی ساختند که تا به امروز نیز پابرجاست.
هنر موزائیک کاری در روم
هنر موزائیک سازی یا معرّق کاری در ایران باستان
هنر روم باستان
هنر نقاشى و پيكرتراشى روم باستان
حتی اگر كل واردات هنری و كپیهسازیهای رومیان از آثار اصیل یونانی را نادیده بینگاریم، باز شهرت رومیان به تقلیدكاری مبتنی خواهد ماند بر مقادیر هنگفتی از آثار كه مسلماً- یا دست كم محتملاً- اقتباسات یا نسخه بدلهایی از سرمشقهایی یونانی در دورههای مختلف بوده است. در آن زمان تقاضای رومیان برای انواع پیكرهها به حد افراط رسیده بود، زیرا از یك طرف شوق به عتیقهشناسی و از طرف دیگر ذوق به فراهم آوردن تزئیناتی نفیس و باشكوه در داخل خانه رواج یافته بود. بدین ترتیب در سایه حمایت و تشویق رومیان انواع بسیار از پیكرهها ساخته شد كه در واقع چیزی نبود جز انعكاسی ضعیف و بیرمق از آفریدههای یونانی؛ یعنی آثاری كه مفهوم و ارزش اصلی خود را از دست داده و صرفاً به صورت كارهایی پرداخت شده درآمده بودند. گاهی همین روش شامل پیكرههای مصری نیز میشد، كه به دنبال آن بازار پیكرهسازی به شیوه "مصری دروغین" رونق مییافت. اما از جانب دیگر جای تردید نیست كه برخی از انواع پیكرهسازی در روم باستانی خاصیتی كاملاً جدی و ارزنده داشت. این نوع پیكرهسازی خاص رومیان شامل چهرهسازی و نقش برجسته توصیفی میشد. چنانچه از نوشتههای رومی برمیآید، از آغاز دوره جمهوری روم رسم شده بود كه برای تجلیل از مقام رهبران بزرگ سیاسی و نظامی پیكر آنان را در معرض تماشای عمومی قرار دهند. این رسم ظاهراً تا اخر دوره امپراطوری یعنی هزار سال بعد دوام یافت. به احتمال كلی میتوان گفت رسم مزبور تقلیدی بوده است از عادت یونانیان به قرار دادن پیكرههای نذری از پهلوانان پیروز و دیگر شخصیتهای مهم در محوطه مقابل معابدی چون دلفی و المپ.
با این حال هنر دوران امپراطوری به تمثال سازی محدود نمیشد، امپراطوران همچنین شرح اقدامات بزرگ خویش را به یاری نقش برجستههای روایتی بر بدنه مذبحهای پر عظمت و طاقهای نصرت و ستونها جاودانه میساختند. برای نمونه میتوانیم به نقش برجستههای مذبح صلح،پارتنون، طاق نصرت تیتوس و ستون تراژان اشاره كنیم. مذبح صلح، طاق نصرت تیتوس و ستون تراژان آثاری با اهمیت خاصاند كه هنر امپراطوری روم را در اوج نیرومندی و عظمتش به ما عرضه میدارند.
نقاشی
تماشاگر امروزی طبعاً نقاشی را جالبترین و در عین حال ابهامانگیزترین نوع هنر در زمان قدرت امپراطوری روم مییابد- جالب از آن رو كه معرف تنها مجموعه وسیع از هنر تصویرسازی باستانی است كه پس از نقاشیهای دیواری اتروریا به وجود آمد و نیز بدان سبب كه چون به تازگی مكشوف شده است لطف چیزهای نایاب و نادیده را دارد و ابهام انگیز از آن جهت كه كه اطلاعات ما دربارهاش به مراتب كمتر از آن است كه در مورد هنرهای معماری و پیكرهسازی رومی به دست آوردهایم. دامنه آثار باقیمانده از هنر نقاشی رومی، به جز در پارهای موارد استثنائی، سخت محدود است و تقریباً مجموعه آن مشتمل است بر نقاشیهای دیواری كه از پمپئی و هركولانئوم و دیگر شهرهای مدفون در زیر آتشفشانی قله وزوو (سال 79 بم)، و نیز از مركز شهر رم و نواحی اطرافش به دست آمده است. تاریخ به وجود آمدن این آثار مدتی نزدیك به دو قرن را فرا میگیرد، یعنی از انتهای قرن اول قم تا اواخر قرن اول بم و آنچه پیشتر یا پس از آن دوره به وقوع پیوسته به طور عمده بر ما مبهم مانده است.
اورارتوها
اورارتوها
از منابع آشوري ميتوان فهميد كشور اورارتو در يك منطقه كوهستاني در جنوب شرقي درياچه وان قرار داشته است.در اين منابع سلمانصر اول از لشكر كشي هاي خود بر عليه آنها گفته است كه مربوط به سالهاي 1270پ م است. از اين منابع ميتوان نتيجه گرفت در قرن 13پ م اورارتو كشور نبوده بلكه اجتماعي از 8 قوم متحد بوده است.اين اقوام به مرور قوت گرفتند تا اينكه در قرن 8 پ م توانستند كنترل مديترانه را به دست بگيرند. در همه عمر دولت اورارتو آشور يها با آنها مي جنگيدند و ظاهرا جنگ آنها بيشتر به خاطر داراييهاي اورارتوييان بوده است. پايان كار اورارتو را مي توان در سال 609پ م دانست كه شهر توشپا ي اورارتويي به دست مادها افتاد. سلطه مادها بر اورارتوييان عمر زيادي نداشت زيرا پايتخت مادها خيلي زود به تصرف پارسها درآمد و قوم ديگري كه ارامنه نام داشتند بر منطقه دولت اورارتو دست يافتند.خشيارشا در كنار درياچه وان كه مركز دولت اورارتو است سنگ نبشته اي دارد و از انجام عمليات ساختماني در آن محل خبر ميدهد. داريوش در شمارش سرزمينهاي تحت فرمان خود اورارتو را نام برده است ولي پس از آن ديگر نامي از اورارتو برده نشده است و به جاي آن نام ارمنستان آمده است.
از نظر نژادمردم اورارتو دنباله قوم هوريان شمال بين النرين بودند و زبان آنها با زبان ايبريان همانند است. شهرهاي اورارتو بسيار مستحكم با خانه هاي بزرگ بودند كه مردم بين النهرين از اينگونه شهر سازي اطلاع نداشتندو .ساختمانها سقفهاي شيرواني دو شيبه داشتند .در قرن هشت پيش از ميلاد فتوحات اورارتوييان به شمال غربي ايران رسي و پارسيان تحت سلطه آنان قرار گرفتند. پس از آنكه پارسها به مناطق بختياري تا شوشتر مهاجرت كردند بسياري از تجربه هاي اورارتويي را نيز با خود بردند-مانند سقف مقبره كورش- . ايشپوايني و منوا دو شاه اورارتويي مرزهاي اين كشور را بسيار گسترش دادند. آنها همچنين به آباد كردن نواحي تسخير شده پرداختند. سيستم آبياري آنها با قنات بسيار چشم گير است .
منبع : تمدن اورارتو بوريس پيوتروفسكي
هنر در یونان باستان
هنر در یونان باستان
در آغار هنر یونان به علت عدم آگاهی از تمایز طبقاتی ( مانند هنر مردمان مناطق دیگر ) با دعا و افسون و جادو توام بوده و هنری ائینی تلقی می شده است . این هنر بیانگر احساسات – پندارها و خواسته های مشترک اجتماع اولیه در سازمانهای آنها می باشد که به خاطر ابتدایی بودنش – خام و ناهنجار و خالی از احساسات شخصی ( هنرمند ) است . از این رو اثری فردی یا طبقاتی در این عصر دیده نمی شود .
یونانیان در عصر پهلوانی گری به علت جنگها و پیروزی های مختلف با فرهنگهای پیشرفته و متمدن آشنا شدند و به داد و ستد و تبادل فرهنگی دست یافتند . و به علت پیروزی و سلطه بر مردمان متمدن تر و با استفاده از سیستم بهره کشی در جهت اهداف سلطه جویانه به ترک اعتقادات نیاکان خویش پرداختند . این مسئله سبب بروز روحیه سرکشی و بی اعتنایی به قوانین گردید . به طوری که خصلتهای فردی را بر سنت و قانون ترجیح می دادند .
به مرور نظام اجتماعی سلطنتی به اتکای وفاداری امیران به زمین داران بزرگ – جایگزین نظام قبیله ای پیشین که فاقد وابستگی و پیوند های خویشاوندی پیشین بود – می گردد . از این رو پیوندها و مناسبات اخلاقی – فردی و عقلانی می شوند . طی سالها به علت تجزیه تدریجی قبیله ای و وفاداری امیران به ارباب و شهروندان به شهر با وجود تکیه اشراف به وحدت خانواده بالاخره مردم سالاری به پیروزی می رسد . با این تحولات و دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی – وظایف و شرائط و موقعیت های اجتماعی هنرمند به کلی دگرگون می شود و از گمنامی رهایی می یابد . هنر از شکل جمعی و آیینی خود خارج و به شکل دنیوی و غیر روحانی تجلی می یابد و با اتخاذ شیوه حماسی به حیات خود ادامه می دهد .
یونانیان مانند مصریان به هنر کاربردی ارزش و بهای کمتری می دادند تا به هنر انتزاعی . به این دلیل برای ادیبان و شعرا بیشتر از نقاشان و سنگ تراشان که با مواد سخت چون سنگ و گل سر و کار داشتند ارزش قائل بودند و فاصله اجتماعی زیادی بین هنرمندی که کار فکری می کرد و هنرمندی که با دستهای خود مشغول به کار بود وجود داشت . چنانکه شعرا که کار فکری داشتند از طرف اشراف و امیران حمایت می شدند در صورتی که نقاشان و سنگ تراشان از این امتیاز برخوردار نبودند . به همین خاطر از هنرهای دستی ( بصری – مکانی ) اطلاع کمتری در دست است تا هنرهای انتزاعی ( بیانی – زمانی ) و بیشتر مطالب ارائه شده در زمینه هنرهای بیانی ( مخصوصا شعر ) است تا هنرهای بصری .
با حمله و هجوم – دوریها – که مردمانی خشن و فاقد علائق هنری بودند عصر پهلوانی گری به پایان می رسد و شیفتگی آنها به ماجراجوئی کاهش می یابد .
یونانیان مانند مصریان به هنر کاربردی ارزش و بهای کمتری می دادند تا به هنر انتزاعی . به این دلیل برای ادیبان و شعرا بیشتر از نقاشان و سنگ تراشان که با مواد سخت چون سنگ و گل سر و کار داشتند ارزش قائل بودند و فاصله اجتماعی زیادی بین هنرمندی که کار فکری می کرد و هنرمندی که با دستهای خود مشغول به کار بود وجود داشت . چنانکه شعرا که کار فکری داشتند از طرف اشراف و امیران حمایت می شدند در صورتی که نقاشان و سنگ تراشان از این امتیاز برخوردار نبودند.
ثروت به صورت گسترده تری توزیع می گردد و به کاهش تظاهر طبقات بالا می انجامد . آنه در زندگی شیوه فروتنانه تری را در پیش می گیرند . با تغییرات اجتماعی و اقتصادی موقعیت اجتماعی هر و هنرمند دگرگون می شود . بار دیگر هنر از شکل فردی – جداگانه و مستقل خود خارج می گردد و شکل جمعی و گروهی به خود می گیرد . هنرمندان با وحدت معنوی و کار گروهی مشترک به خلق آثار هنری می پردازند . این تغییرات به پیدایش نوع جدیدی از هنر می انجامد . این عصر فاقد عصر یادبودی ( بنائی و ساختمانی ) است و در آن از کاخ و پرستشگاه نشانی یافت نمی شود .
در قرن هفتم پیش از میلاد با پیدایش زندگی شهری شکل بندی های زندگی روستایی به سستی می گراید . در این دوره داد وستد رشد می یابد و اشرافیت در صنعت و سوداگری سهیم می شود . آثار این تحولات در هنر نمودار می شود . چنانکه هنر این دوره سنت گریز و فاقد دید محدود و ایستای روستایی است . با آغاز فعالیت گسترده پیکر تراشی و معماری یادبودنی – کاخها و پرستشگاه های باشکوه بنا می گردند . علیرغم این تحولات اصول نظری بر هنر این دوره حکمفرماست و با خود مهر و نشان اشرافیت را دارد . زیرا هنوز اشرافیت آن اقتدار را دارد تا ب دستگاه های حکومتی نظارت داشته باشد .
از قرن هفتم و ششم پیش از میلاد به این طرف به مرور موقعیت اقتصادی و سیاسی اشراف متزلزل می شود و توسط سوداگران از رهبری اقتصادی خلع می گردند . از آنجا که سوداگران بر خلاف اشراف زمیندار میل به اصالت فردی داشتند با پیروزی و پیشرفت در زمینه های اقتصادی – اجتماعی – فردگرائی جایگزین نظریه خویشاوندی می گردد . رشد و تسلط این ایده در زمینه های فرهنگی و هنری سبب شد که هنرمند به پرورش و بیان احساس خویش پرداخته شیوه فرداگرایانه را اتخاذ نماید .
روحیه فردگرائی و خردگرائی سبب کاهش هنر درباری ( نمایشات عظیم و باشکوه ) گشت و به سستی انگیزه ها و پیوند های مذهبی در هنر انجامید . با تضعیف شدن نفوذ مذهب بر هنر – آثار دنیوی جایگزین آثار قبلی شد . هنر با رهائی از سمبل های جادوئی – دیگر خدمتگزار مذهب نیست . ( البته از قدرت مذهب کاسته نمی شود فقط در هنر تضعیف می گردد ) .
از این پس مسیر هنر تغییر می یابد و به جای وسیله نفوذ بر خدایان – ارواح و انسانها به کشف زیبایی پرداخته و در خود شکوفا می شود و از قید و بندهای جادو گران – ثنا گوئی – ابزار تبلیغ و... رهایی می یابد .
در تاریخ برای اولین بار هنر با خارج شدن از حیطه ابزار کار با هدف در مسیر نهایی خود گام بر می دارد و در زمینه های گوناگون راه کمال می پیماید . بزرگترین تحول در تاریخ هنر ( هنر برای هنر ) صورت می گیرد . بررسی و پزوهش به صورت آزاد به وجود می آید و آثار هنری در خودشان خلق می شوند . اینگونه تحولات به دوره خاصی مربوط نیست بلکه سیر تکامل طبیعی نسل ها و قرنهای متمادی است . چنین است که برای اولین بار – دانش از خرافه های مذهبی و هر نوع اندیشه سوداگرانه – رهایی می یابد و هنر از جادو و مذهب جدا و مستقل می گردد . ( البته این گفتار به این منظور نیست که هنر کاملا از قید مذهب خارج گردیده است بلکه منظور شکل گیری هنر غیر مذهبی می باشد . چنانکه موسیقی به هر دو شکل مذهبی و غیر مذهبی مطرح بوده و به موازات هم با کیفیت های گوناگون رشد کرده است . هنرهای دیگر هم این روند را طی می کنند . )
آثار هنری زاییده شرائط اقتصادی اجتماعی است . در این عصر و به خاطر کسب در آمد – تجارت گسترش می یابد و مبادله پایاپای اولیه منجر به تقسیم کالا و ایجاد داد و ستد می گردد . همین امر سبب آشنایی عمیق تر در مورد پدیده های مشترک می شود . با متمایز شدن محتوا و شکل یک پدیده از یکدیگر این تصور پیش آمد که شکل می تواند مستقل عمل کند . بین این پندار و رشد ثروت و تخصصی شدن کار که در رابطه با آن است که موجب اندیشه مجرد می گردد و در نهایت به استقلال اشکال ذهنی می انجامد . آزادی برخی عناصر به منظور خلق شیوه های مستقل ( بدون چشم داشت مالی ) بیانگر رشد ثروت و اوقات فراغت است . حاکمان جامعه به منظور به خدمت درآوردن هنر ( فاقد هدف ) به پرداخت هزینه هایی در این زمینه می پردازند .
تحولات و دگرگونی های این عصر یونان را می توان در نمادهایی جستجو کرد که از فرهنگهای بیگانه بر یونانی ها اثر می گذاشت . بیگانگان سبب آگاهی آنان به رشد همه جانبه شئونات فرهنگی شان گردیدند و خود آگاهی را در آنان ایجاد کردند که به خودمختاری و خود انگیختگی شان منجر شد و شرائط اقتصادی هنر و فرهنگ آنها را هدایت کرد .
روحیه فردگرائی و خردگرائی سبب کاهش هنر درباری ( نمایشات عظیم و باشکوه ) گشت و به سستی انگیزه ها و پیوند های مذهبی در هنر انجامید . با تضعیف شدن نفوذ مذهب بر هنر – آثار دنیوی جایگزین آثار قبلی شد . هنر با رهائی از سمبل های جادوئی – دیگر خدمتگزار مذهب نیست . ( البته از قدرت مذهب کاسته نمی شود فقط در هنر تضعیف می گردد ) .
در قرن پنجم پیش از میلاد اشرافیت تجاری جایگزین اشرافیت دودمانی گردید و مشتی ربا خوار جای دولت طائفه ای را گرفت . در این دوره ( قرن پنجم پیش از میلاد ) هنر کلاسیک یونان آغاز وشکوفا می گردد . هنر آن عصر را عهد تکامل ( کلاسیک ) و هنر پیش از آن را عهد باستان ( آرکائیک ) نامیدند . در این دوره مهم ترین و ثمر بخش ترین کشفیات در زمینه طبیعت گرائی صورت گرفت به طوریکه در هر اثر – طبیعت گرائی و گرایش به انتزاع در هم پیوند خوردند .
هنر کلاسیک یونان در این عصر ( قرن پنجم پیش از میلاد ) به مفهوم امروزی خود کلاسیک نبود . بلکه خصوصیات و جلوه های مخصوص به خود داشت . در این سده – دموکراسی در یونان شکوفا می شود و از محدودیت هایی که بر آزادی فرد اعمال می شد کاسته می گردد . از قید و بندهایی که مانع آزادی می گردید خبری نبود – سنتهای موروثی محو می گردد . در نیمه دوم این قرن مضامین جدیدی که بر پایه دانش – اندیشه منطقی و ذهن پرورش یافته است جای آرمانهای اشرافی را می گیرد جنبش سوفسطائیان و گسترش لیبرالیسم که تحولی فلسفی و بازتاب شرائط اجتماعی است ظاهر می شود و دموکراسی بر هنر و اجتماع حاکم می شود . در پایان این سده اهمیت عناصر طبیعت گرایانه – عاطفی و فرد گرایانه در هنر افزایش می یابد و وهم گرائی و ذهنیت این دوره بیانگر لیبرالیسم اقتصادی و مردم سالاری می باشد . مردم این عصر انسان را معیار و مقیاس همه چیز می دانستند و بیشتر به خود مدیون و متکی بودند تا به نیاکانشان .
در سده چهارم به علت جنگ و ناکامی ها – هنر به سرنوشت شومی دچار شد زیرا بعد از جنگ سو استفاده کنندگان که شامل طبقه جدید و ثروتمند و زائیده شکوفائی تجاری بودند به منظور حفظ منافع خود سرمایه گذاری در آثار هنری را آغاز کردند و آن را به تملک خویش در آوردند . از این پس سیر تبلیغاتی هنر که به منظور مقاصد گوناگون و مفید خلق می شد تغییر یافت . لذت جوئی و معیار های زیبا شناسی جایگزین محتوا و مضمون گردید و هنر در خدمت تبلیغات طبقات ثروتمند درآمد .
بخش هنری تبیان
منبع:
باستان شناسان پارس
لوحه ارایشی تشریفاتی
لوح پادشاه نارمر(1)
مصر در دوره پیش از سلسله ها همچنان در مرحله یادگیری شیوه های کاربرد ابزارهای مفرغی بود.کشور احتمالا تحت فرمان چند فرمانروای محلی اداره می شد که مقامشان از مقام روسای قبایل رقیب بالاتر بود. از این سرزمین ها دو پادشاهی رقیب سربرآوردند:
مصر علیا در جنوب، که مرکزش نقده واقع در نزدیکی طیوه بود ، و مصر سفلی در نزدیکی دلتای نیل که به دریای مدیترانه می ریزد. کشاکش های بین آن دو زمانی به پایان رسید که پادشاهان مصر علیا توانستند مصر سفلی را تصرف و دو منطقه را در هم ادغام کنند.
یکی از این پادشاهان نارمر نام داشت که تصویرش بر یک لوح منقور تشریفاتی نقش بسته است(تصویر1). لوح نارمر را از بسیاری جهات می توان کهن ترین اثر هنری شناخته شده در تاریخ اعلام کرد. این لوح نه فقط نخستین تصویر باقی مانده از یک شخصیت سیاسی مشخص شده به نام خویش است بلکه از لحاظ مشخصات نیز به هیچ وجه ابتدایی به شمار نمی رود. به بیان دقیق تر، این لوح در حال حاضر بیشتر ویژگی های مختص هنر مصر را در خود دارد. لوح نارمر ظاهرا ستایشی است از پیروزی مصر علیا بر مصر سفلی.(به تاج های متفاوتی که پادشاه بر سر گذاشته است توجه کنید.) اما معنی این لوح، تا حد زیادی جنبه ی آیینی دارد که در ادامه به شرح تفسیر آن خواهیم پرداخت.
مصر پیش از این توسط شاهان دیگر متحد شده بود، به طوری که نمی توان نارمر را با پادشاه "مِنِس" بنیان گذار نخستین سلسله ی پادشاهی در آن کشور یکی دانست.
لیکن پیش از پرداختن به این نکان، نخست بهتر است هر دو صحنه را " بخوانیم". همین که امروزه می توانیم این صحنه ها را بخوانیم دلیل دیگری بر این واقعیت است که ما هنر دوره ی پیش از تاریخ را پشت سر گذاشته ایم.معنی این نقوش برجسته، به کمک نقوش هیروگلیفی(1) روشن می شود.
قوشی روی کپه ای از گیاه پاپیروس، قلاده ای را در دست دارد که به کله یک انسان بسته شده است و کله نیز همانند گیاه پاپیروس از خاک "می روید". این تصویر مرکب، عملا تکرار صحنه ی اصلی در سطحی نمادگونه است. کله و گیاه پاپیروس نماینده ی مصر سفلی هستند و قوش پیروز همان "هوروس" خدای محلی مصر علیا است
این دستگاه نوشتاری، جدیدا ابداع شده بود. کهن ترین نمونه های هیروگلیف که در گور شاه " اسکورپیون" یافت شده اند(2) به حدود 3300 تا 3200 پیش از میلاد مربوط می شوند. نمادهای انتقال دهنده پیام های کوتاه از طریق نظم منطقی طراحی نیز به روشن شدن معنی کمک می کنند.
خوانش روی اول لوح
در شکل 2، نارمر را می بینیم که تاج سفید پاداهی مصر علیا را بر سر گذاشته و موی سر یک دشمن فرو افتاده را گرفته است و می خواهد با گرزش به عمر او پایان دهد.دو دشمن مغلوب دیگر نیز در بخش پایینی بر زمین افتاده اند. شکل چهار گوشه ی کوچک در کناردشمن افتاده ی سمت چپ، نشانه ی یک شهر یا دژ استحکامات بندی شده است. در بالای طرف راست و رو به پادشاه، صورتنگاشی نسبتا بغرنج دیده می شود:
قوشی روی کپه ای از گیاه پاپیروس، قلاده ای را در دست دارد که به کله یک انسان بسته شده است و کله نیز همانند گیاه پاپیروس از خاک "می روید". این تصویر مرکب، عملا تکرار صحنه ی اصلی در سطحی نمادگونه است. کله و گیاه پاپیروس نماینده ی مصر سفلی هستند و قوش پیروز همان "هوروس" خدای محلی مصر علیا است. قیاس، ساده و روشن است. در این جا تفاوتی بین هوروس و نارمر نیست؛ هر دو خدایانی هستند که بر دشمنان خود یعنی انسان پیروز می شوند. به همین علت، حالت نارمر را نباید نشانه ی جنگی حقیقی تلقی کرد. دشمن، احتمالا از همان آغاز درمانده و بی یاور است، و کشتن او به جای آن که عملی حقیقی باشد اقدامی آیینی ست. این حقیقت از آنجا استنباط می شود که نارمر سندل هایش را در آورده است و خدمتگزار درباری که پشت سر اوست سندل ها را در دست چپ خود گرفته است. و این حکایت از آن دارد که وی روی زمینی مقدس گام بر می دارد. (3)
پی نوشت:
1- هیروگلیف به معنی صورتنگاشت دینی یا مقدس است.
2- در فاصله ی 480 کیلومتری جنوب قاهره
3- همین تصویر در عهد عتیق و احتمالا به دلیل نفوذ عقاید مصریان، به هنگامی که خداوند به حضرت موسی امر می کند کفش هایش را درآورد تا آنگاه خداوند در آن صحرای سوزان بر وی ظاهر شود، تکرار می شود.
سمیه رمضان ماهی
بخش هنری تبیان
منبع:
تاریخ هنر جهان/ هورست وولدمار جنسن/ ترجمه محمد تقی فرامرزی
هنر در گذر جهان/ هلن گاردنر/ ترجمه محمد تقی فرامرزی
هیتیت ها
هیتیها
هیتیها معروف به مهارتشان در ساختمان و استفاده کردن از ارابه و از پیشروان عصر آهن و ساخت مصنوعات از آهن بودند.
پادشاهی هیتیایی به سه دوره قراردادی تقسیم شدهاست:
- پادشاهی قدیمی هیتیایی. ۱۷۵۰ - ۱۵۰۰ پیش از میلاد
- پادشاهی میانی هیتیایی. ۱۵۰۰ ق. م. - ۱۴۳۰ ق. م. : در حدود ۱٬۵۹۵ پیش از میلاد هیتیها بابل را اشغال و غارت میکنند.
- پادشاهی جدید هیتیایی ۱۴۳۰ - ۱۱۸۰ پیش از میلاد
پس از ۱۱۸۰ ق. م. امپراتوری هیتی در چندین دولت-شهر (نوهیتیایی)، مستقل خرد شد.
نوهیتیایی، کشورهایی بودند که با زبان لوویان حرف میزدند و در سوریه عصر آهن، پس از سرنگونی امپراتوری هیتی سر بر آوردند و تا اشغال شدن به دست کیمریها بر پا بودند (۱۱۸۰ تا ۷۰۰ پیش از میلاد).
نباید حتیان (Hattians) که زودتر تا آغاز هزاره دوم ق. م. در همان ناحیه ساکن شدند و به یک زبان هندو - اروپایی صحبت میکردند را با هیتیان (Hittites) اشتباه گرفت.
در حدود ۱٬۴۰۰ پیش از میلاد، از مصنوعات آهنی در قلمرو هیتیها در ارمنستان کنونی استفاده میشد که این به عنوان نخستین شواهد مصرف این عنصر است.
کشف سند ازدواج به شکل سنگ نگاره در حدود ۱٬۳۵۰ پیش از میلاد در بوگازکوی (Boḡazköy) واقع در آناتولی، با ذکر نام پادشاه هیتی و حاکم تمدن میتانی که فرمانروایان سرزمینهایی هستند که مردم در آنجا به الهههای هندی-ایرانی میترا-وارونا، ایندرا و اشوینها متوسل میشوند و آنها را میپرستند. این سند ظاهراً رسیدن موجی از اقوام هندو-ایرانی را به شمال غرب ایران تصدیق میکند.
منابع[ویرایش]
- پرش به بالا ↑ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- پرش به بالا ↑ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- پرش به بالا ↑ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- Wikipedia contributors, "Hittites," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Hittites&oldid=221888202
معبد رامسس دوم
درباره رامسس دوم، فرعون زمان حضرت موسی(ع)
یکی دیگر از عجایب این معماری تنظیم نور خورشید در روز تولد "رامسس دوم" میباشد.!! مجسمه رامسس دوم طوری طراحی و ساخته شده است که...
هرم خئوپس
هرم خئوپس
هیروگلیف
ویژگیهای هیروگلیف مصری
گفتیم که شانپلیون پی برد که در خط هیروگلیف ، بعضی از علائم، الفبایی، و برخی هجایی و برخی دیگر کلیدی است. علامت کلیدی یعنی نشانه ای که معنای گودنقش قبل را تعیین می کند.
چون در زبان مصری ، بسیاری کلمات تلفظ مشابهی داشتند، علائم کلیدی را پس از این کلمات به کار می بردند تا خواننده معنای آن را به درستی دریابد. مثلا واژه "هی نیو" به دو معنای "مقیاس مایعات" و "همسایه" بود. بنابراین در مورد اول گودنقش سبوی آبجو و در مورد دوم گودنقش مرد یا زن پس از واژه مذکور می آمد.
نخستین کاتبان مصری هرجا در بیان بصری کلمات دچار مشکل می شدند احتمالا یک نقش رمز ، یعنی شکلی را به جای صدا، به کار می بردند. همچنین برای هر حرف صامت و ترکیب حروف صامت در گفتار ، نمادی تصویری برمی گزیدند.
اگر چه هیچ گاه برای حروف صدادارِ متصل، علامتی مشخص نشد ، با ترکیب گودنقشهای مختلف صورت منسجمی برای هر کلمه به وجود آمد.
در دوران پادشاهی جدید (1570-1085ق.م) این نظام نوشتاریِ بسیار کارآمد ، بیش از هفتصد هیروگلیف داشت.
بیش از صدتای آن دقیقا به شکل "کلمه-تصویر" باقی ماند و بقیه به صورتنگاره تبدیل شد.
مصریان باستان حس طراحی فوق العاده ای داشتند و به کیفیتهای تزئینی و بافتی هیروگلیف ها بسیار اهمیت می دادند. این زبان بصری یادمانی در همه جا کاربرد داشت. هیروگلیف ها را به صورت نقوش برجسته و گود بر سنگ می تراشیدند و اغلب روی آنها را رنگ می زدند.
داخل و خارج معابد و مقبره ها را با هیروگلیف ها می پوشاندند . اثاثیه ، تابوتها، جامه ها، لوازم آشپزخانه، بناها و جواهرات همه دارای هیروگلیف بود که هم جنبه ی تزئینی و هم نوشتاری داشت.
اغلب برای برخی هیروگلیف ها ارزش مذهبی و جادوئی قائل بودند. هیروگلیف " آنخ" (به صورت خاج و حلقه ای بر فراز آن ) که در اصل نماد تسمه صندل بود، به دلیل همانندی آوایی، به نماد زندگی و جاودانگی مبدل شد و به عنوان یک علامت مقدس در سراسر مصر کاربرد داشت.
با انتخاب جهت نگارش ، قابلیت انعطاف هیروگلیف ها بسیار افزایش یافت. جهت خواندن خط به همان سمتی بود که جانداران رو بدان داشتند؛ وسطها به طور عمودی یا افقی نوشته می شد.
از این رو طرح آثار دست ساخته یا دست نبشته به چهار طریق می توانست عمل کند:
- چپ به راست افقی
- چپ به راست در ستونهای عمودی
- راست به چپ افقی
- راست به چپ در ستونهای عمودی
خط هیروگلیف در کتب مقدس نیز کاربرد داشت. کتابهایی که بعدها به کتاب مردگان شهرت یافتند همگی با خط هیروگلیف نوشته شده و سپس تصویر سازی شده اند. این کتب که از "پاپیروس" ساخته شده اند در معابد و مقابر کشف گردیدند و چون دریچه ای به دنیای عقاید مصری، انسان عصر حاضر را با آرای مردمان آن دوران آشنا کردند.
سمیه رمضان ماهی
بخش هنری تبیان
منابع: تاریخ طراحی گرافیک فیلیپ بی. مگز
سی قرن طراحی گرافیک جیمز گرایگ
تاریخ هنر جنسن
دوران بیزانس
بیزانس نام پایتخت بیزانس امپراطوری روم شرقی است که بر کل امپراطوری اطلاق می شد. این امپراطوری، یعنی امپراطوری بیزانس یا روم شرقی از 330 تا 395 در قسمت شرقی قلمرو روم به وجود آمد و تا سال 1461 میلادی پایدار بود.
تاریخ این امپراطوری به سه بخش تقسیم می شود :
1- عهد امپراطوری رومی عمومی که دنباله دوران روم باستان است. (330 تا 641 میلادی)
2- عهد امپراطوری رومی و یونانی (641 تا 1204 میلادی) در این دوره یونانی و شرقی شدن امپراطوری کاملاً تحقق یافت و عربها و اسلاوها کاملاً مطیع آن شدند.
3- عهد امپراطوری منقسم (1204 تا 1461 میلادی) که در طی آن لاتینیان، بیزانسیان و ترکان با یکدیگر مشغول نزاع بودند.
پایتخت بیزانس در محل استانبول امروزی در 667 قبل از میلاد به دست یونان بناشد و به سبب موقعیتی که بر تنگه بُسفر داشت، از همان ابتدا اهمیت فراوان یافت. در جنگهای پلوپوزی چند بار در میان دو سپاه دست بدست شد تا اینکه در 196 بعد از میلاد در دورة امپراطوری سوروس رومیها آن را گرفتند در 320 میلادی به امپراطور کنستانتین شهر جدیدی در این محل ساخته شد که همان قسطنطنیه (اسلامبول امروزی) است و بعدها پایتخت امپراطوری روم شرقی گردید.
قسطنطنیه یک بار در جنگهای صلیبی از سوی مسیحیانی که از اروپای غربی آمده بودند و غذا و پوشاکی نداشتند تاراج شد و پس از آن امپراطوری بیزانس به امپراطوری لاتینی به قسطنطنیه و ممالک مستقل تجزیه شد.
در سال 1261 میلادی میخائیل فرمانروای نیقیه، قسطنطنیه را تصرف کرد و امپراطوری قدیمی را تا حدودی تجدید کرد. اما سرانجام در دورة کنستانتین نهم در سال 1453 قسطنطنیه به تصرف سلطان محمد فاتح در آمد و بدین ترتیب امپراطوری هزار ساله بیزانس از بین رفت و دولت عثمانی جانشین آن گردید.
نام قسطنطنیه نیز به اسلامبول (شهر اسلام) تغییر یافت.
منابع: لغت نامه دهخدا
یشم تراشی
یشم جواهری مشهور و قدیمی است و بعضی از حکما آن را یکی از اقسام عقیق می دانند. رنگ سبز، زرد، قرمز، خاکی، سیاه در این طبقات و دایره های رنگی وجود داشته و و باقی همان خواص و ماهیت عقیق را دارد. در کتب فارسی آمده که خوراک سنگ یشم قدرت هاضمه را زیاد کرده دل را قوی کرده و زخم های داخلی را شفا داده و برای سوزش پیشاب مفید می باشد. و خوراک او 16 جو می باشد. در خواص سحری سنگ یشم آمده است که اگر آن را به شکل گردنبند استفاده کنند خناق را درمان کرده گلو درد و خوف را دور کرده جنون و امراض روحی و وهم و خیال را درمان می نماید. و گویند زمانی که قمر در برج آشتی قرار دارد بر روی یک سنگ یشم به وزن یک مثقال، عکس یک آدم را کشیده استفاده از آن تمامی درد را از جسم و تن آدمی دور می سازد. انگشتری یشم آدمی را از سحر و چشم زخم غرق شده برق و آتش حفظ می کند. اگربچه دیر شده به دنیا نیامده است، زن حامله آن را بر ران خود بندد باعث سرعت ولادت می گردد .
يشم نام سنگ: يشم و نام ديگرش هيلو تروپ معروفيت: سنگ خون رنگ سنگ: سفيد، زيتوني و سبز روشن و تيره ديده ميشود. مكان سنگ: ژاپن، مكزيك، چين و تبت. نوع تركيب سنگ: از سيليكات كلسيم و منيزيم تشكيل شده است. مقاومت سنگ: بسيار سخت و مقاوم است اما ظريف ميباشد. فروش سنگ: اين سنگ بسيار جذاب و زيبا و فريبنده است. نوع قيمتي آن بيشتر از چين است كه در بازار يافت ميشود. بازتاب سنگ: انرژي آن باعث آرامش اعضاء بدن ميشود. محل چاكراي سنگ: در چاكراي خاجي، چاكراي پيشانيو چاكراي خورشيدي قرار دارد.
استفاده خاص از سنگ: اين سنگ باعث شادي خيلي زياد در انسان ميشود. ويژگيهاي سنگ: انرژي مثبت اين سنگ باعث صلح و دوستي ميشود. خواص درماني سنگ: در بيماريهاي كليوي و دستگاه گوارشي، در سيستمهاي عصبي و نيز در بارور شدن خانمها نقش آفريني ميكند. طريقه استفاده از سنگ: اين سنگ را ميتوانيد هر نقطهاي از بدن به خصوص در چاكراي خاجي و پيشاني و خورشيدي قرار دهيد تا انرژي آن به آن منطقه برسد و باعث درمان شود. اين سنگ را در محل خانه و يا همراه خود ميتوانيد استفاده كنيد. طريقه نگهداري سنگ: پس از استفاده از سنگ، آن را ماهي دو بار در آب جاري بشوييد. توضيحات: سنگ يشم داراي انواع مختلفي از جمله يشم بژ كه در كشور شوروي، مصر، آمريكا، آفريقا پيدا ميشود كه در امر مسائل جنسي و بارور شدن خانمها و حس بويايي مفيد است و يشم سرخ هم در همين كشورها وجود دارد و باعث درمان نارسائيهاي غدد تناسلي و زايمان دراحت در زنان ميشود. ميتوانيد اين سنگ را در آب قرار داده و بشوييد.
منبع : www.binabazar.com
حجاری
سنگتراشی - حجاری - حکاکی روی سنگ
ویژگیهای هنر چین
نقاشی در یونان باستان
سبک هندسی در نقاشی یونانی
هلنیسم
هلنیسم
ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻫﻠﻨﯽ ﺍﺯ ﻟﺸﮑﺮﮐﺸﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﺍﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﻘﺮﺍﺭ ﺳﻠﻄﻪ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﺁﺳﯿﺎﯼ ﺻﻐﯿﺮ ﻭ ﻣﺼﺮ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﺪ ( ﺍﺯ ﻗﺮﻥ ﺳﻮﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﺗﺎ ﺍﻭﻝ ﻣﯿﻼﺩﯼ ) . ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﯿﺨﺘﮕﯽ ﺗﻤﺪﻥ ﺷﺮﻕ ﻭ ﻏﺮﺏ ( ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ) ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺷﮑﻮﻓﺎﺗﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ . ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﯾﮏ ﺗﺎﺭﯾﺨﺪﺍﻥ ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1836 ﻣﯿﻼﺩﯼ ﻭﺍﮊﻩ «ﻫﻠﻨﯿﺴﻢ » ﺭﺍ ﺑﮑﺎﺭ ﺑﺮﺩ، ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﻫﻨﺮﯼ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺸﺨﺼﻪ ﺁﻥ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻣﺪﻥ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﯼ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺑﻮﺩ، ﺍﻃﻼﻕ ﮔﺮﺩﯾﺪ ...
برای مطالعه بیشتر به ادامه مطالب بروید...